آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Shaken

    ˈʃeɪkən ˈʃeɪkən

    مصدر:

    shake

    گذشته‌ی ساده:

    shook

    سوم‌شخص مفرد:

    shakes

    وجه وصفی حال:

    shaking

    صفت تفضیلی:

    more shaken

    صفت عالی:

    most shaken

    معنی shaken

    noun adverb

    قسمت سوم فعل Shake

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد shaken

    1. verb to get away from (a pursuer)
      Synonyms:
      evaded eluded slipped lost
    1. adjective disturbed psychologically as if by a physical jolt or shock
      Synonyms:
      upset unnerved jolted overcome
    1. verb to deprive of courage or the power to act as a result of fear, anxiety, or disgust
      Synonyms:
      shocked dismayed horrified appalled daunted
    1. verb stir the feelings, emotions, or peace of
      Synonyms:
      disturbed bothered agitated upset moved stirred disquieted flustered perturbed distracted stimulated rattled unsettled jolted jarred tossed ruffled excited discomposed jostled jiggled shuddered trembled vibrated wavered swayed fluctuated pulsated quivered jounced jogged flurried hustled weakened startled doddered dithered tottered swung waved jerked eluded avoided freed removed convulsed chattered brandished trilled palpitated waggled drunk
    1. verb to free from or cast out something objectionable or undesirable
      Synonyms:
      cleared released relieved ridded unburdened disburdened disencumbered disembarrassed
    1. verb move or cause to move back and forth
      Synonyms:
      moved swayed swung bounced rocked agitated churned jolted jarred jounced joggled brandished convulsed flourished
      Antonyms:
      calmed soothed reassured placated
    1. verb to alter the settled state or position of
      Synonyms:
      moved shifted displaced disturbed dislocated
    1. verb to vibrate
      Synonyms:
      vibrated quivered trembled shivered wavered fluttered wobbled shuddered fluctuated flapped reeled thrilled waggled tottered palpitated quavered twittered
    1. verb move back and forth or sideways
      Synonyms:
      rocked swayed vibrated trembled
    1. verb to cause to move to and fro with short, jerky movements
      Synonyms:
      jiggled joggled

    لغات هم‌خانواده shaken

    • noun
      shake, shaker, shakiness
    • adjective
      shaky, shaken
    • verb - transitive
      shake
    • adverb
      shakily

    سوال‌های رایج shaken

    گذشته‌ی ساده shaken چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده shaken در زبان انگلیسی shook است.

    وجه وصفی حال shaken چی میشه؟

    وجه وصفی حال shaken در زبان انگلیسی shaking است.

    سوم‌شخص مفرد shaken چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد shaken در زبان انگلیسی shakes است.

    صفت تفضیلی shaken چی میشه؟

    صفت تفضیلی shaken در زبان انگلیسی more shaken است.

    صفت عالی shaken چی میشه؟

    صفت عالی shaken در زبان انگلیسی most shaken است.

    ارجاع به لغت shaken

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «shaken» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۱ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/shaken

    لغات نزدیک shaken

    • - shakeable
    • - shakedown
    • - shaken
    • - shakeout
    • - shaker
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    personnel pervasive petrichor physical education placidity plagiarism safe zone sagacious sandcastle work spouse self-centered self-image comically self-love semipro علامت گذاشتن قیمت گذاری کردن مین گذاری مین‌گذار مین گذاری کردن خورد و خوراک چرک نویس سطح سقوط سفره سرمه سنج حجرالاسود سوگ شحنه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.