فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Relieved

rɪˈliːvd rɪˈliːvd

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2

آسوده، آسوده‌خاطر، خاطرجمع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

I am relieved to finally finish my exams.

از اینکه سرانجام امتحاناتم تمام شد، آسوده هستم.

I am relieved to hear that my family is safe after the storm.

وقتی می‌شنوم خانواده‌ام بعد از طوفان در امان هستند، آسوده‌خاطر هستم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد relieved

  1. adjective eased in mind
    Synonyms:
    satisfied relaxed comforted soothed reassured eased consoled allayed appeased alleviated placated solaced pacified restored mollified put-at-ease reconciled disarmed adjusted breathing easy propitiated
    Antonyms:
    worried sad distraught

ارجاع به لغت relieved

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «relieved» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/relieved

لغات نزدیک relieved

پیشنهاد بهبود معانی