امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Swung

    swʌŋ swʌŋ
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • مصدر:

      swing

    • گذشته‌ی ساده:

      swang

    • شکل سوم:

      swung

    • سوم‌شخص مفرد:

      swings

    • وجه وصفی حال:

      swinging

    معنی‌ها

    noun verb - transitive verb - intransitive adverb
    زمان گذشته ساده فعل Swing

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    noun verb - transitive verb - intransitive adverb
    قسمت سوم فعل Swing
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد swung

    1. verb to bring about and carry to a successful conclusion
      Synonyms:
      effected executed
    1. verb to execute by suspending by the neck
      Synonyms:
      hung gibbeted
    1. verb to cause to swing, sense 1
      Synonyms:
      waved brandished flourished wielded whirled wheeled pivoted twirled
    1. verb to change one's attitudes or policies, for example
      Synonyms:
      wavered vacillated
    1. verb hang freely
      Synonyms:
      hung dangled swayed moved waved fluttered fluctuated wavered wobbled oscillated vibrated brandished slung suspended dropped rocked whirled swept pivoted rotated revolved turned tottered lurched whipped vacillated swiveled palpitated handled managed maneuvered depended beaten flourished
    1. verb to change the direction or course of
      Synonyms:
      turned shifted veered diverted deflected deviated pivoted averted
    1. verb to move rhythmically back and forth suspended or as if suspended from above
      Synonyms:
      swayed oscillated
    1. verb move or walk in a swinging or swaying manner
      Synonyms:
      swayed

    ارجاع به لغت swung

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «swung» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/swung

    لغات نزدیک swung

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دژرهی دکتردرحقوق دگردیسگر دگرسان پذیری دگرسان گرای دگرسوی کردن دگرش ناپذیر دگرشگر دگرش واکه دگرگونی ناپذیر دگرگونی گشتاور دیدگر سوی دیردرمان دیرپای دیرگزین دیرگشا دیریاز دیسدار شدن دیسلکسی دیسک ران دیماساندن دیوار بازدار دیوان کشور دیوانه و خنده آور دیوسیرتانه دیکسیونرنگار دیکلرر دیگرآنکه