امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Wheeled

American: wiːld British: wiːld
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    wheels
  • وجه وصفی حال:

    wheeling

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective
چرخدار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
adjective
رجوع شود به: wheel horse
adjective
(در ترکیب) - چرخه
- four-wheeled
- چهارچرخه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد wheeled

  1. verb To turn or cause to turn in place, as on a hinge or fixed point, tracing an arclike path
    Synonyms:
    swung pivoted
  1. verb To run and control (a motor vehicle)
    Synonyms:
    tooled piloted motored driven
  1. verb Ride a bicycle
    Synonyms:
    turned rotated revolved rolled whirled pedaled twirled tired swirled spun rounded rimmed circled reeled orbited pivoted looped geared
  1. adjective Having wheels; often used in combination
    Antonyms:
    wheelless

ارجاع به لغت wheeled

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «wheeled» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/wheeled

لغات نزدیک wheeled

پیشنهاد بهبود معانی