آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • لغات هم‌خانواده
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۵ مهر ۱۴۰۴

    Tired

    taɪrd taɪəd

    صفت تفضیلی:

    tireder

    صفت عالی:

    tiredest

    معنی tired | جمله با tired

    adjective A1

    خسته، کوفته، ازپاافتاده

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    By the end of the hike, we were completely tired.

    تا پایان پیاده‌روی، ما کاملاً از پا افتاده بودیم.

    He looked tired and in need of some rest.

    او خسته به نظر می‌رسید و نیاز به کمی استراحت داشت.

    adjective

    کهنه، تکراری، نخ‌نما، کلیشه‌ای، پیش‌پاافتاده، دم‌دستی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    The movie was full of tired old clichés.

    فیلم پر از کلیشه‌های نخ‌نما بود.

    He keeps telling the same tired jokes.

    او همان شوخی‌های تکراری را مدام تعریف می‌کند.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد tired

    1. adjective exhausted, weary
      Synonyms:
      weary drained fatigued worn out spent beat bored overworked sleepy wasted run-down droopy fagged flagging finished haggard jaded tuckered out drowsy enervated prostrated sick of worn all in burned out done in empty fed up irritated overtaxed played out pooped stale annoyed broken-down collapsing distressed dog-tired done for drooping exasperated irked narcoleptic petered out dead on one’s feet asleep
      Antonyms:
      fresh rested active energized refreshed invigorated activated fired up

    Collocations

    make one tired

    1- خسته کردن 2- (عامیانه) آزردن، رنج دادن

    Idioms

    make one tired

    1- خسته کردن 2- (عامیانه) آزردن، رنج دادن

    لغات هم‌خانواده tired

    • noun
      tiredness
    • adjective
      tired, tireless, tiresome, tiring
    • verb - transitive
      tire
    • adverb
      tirelessly

    سوال‌های رایج tired

    معنی tired به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «tired» در زبان فارسی به «خسته» ترجمه می‌شود.

    خستگی حالتی است که پس از انجام فعالیت‌های جسمی یا ذهنی ایجاد می‌شود و نشان‌دهنده‌ی کاهش انرژی و توان فرد برای ادامه‌ی کار است. این حس معمولاً با نیاز به استراحت، خواب یا کاهش فعالیت همراه است. خستگی می‌تواند نتیجه‌ی فعالیت بیش‌ازحد، کمبود خواب، استرس، بیماری یا مشکلات روانی باشد و از جمله واکنش‌های طبیعی بدن به فشارهای مختلف زندگی به شمار می‌آید.

    از نظر فیزیولوژیکی، خستگی نشانه‌ای است که بدن از طریق آن هشدار می‌دهد برای بازیابی انرژی و بهبود عملکرد به زمان نیاز دارد. هنگامی که فرد خسته می‌شود، عملکرد عضلات کاهش یافته، تمرکز ذهنی کم می‌شود و ممکن است واکنش‌های فرد کند یا ضعیف شود. این حالت در بسیاری از مواقع عامل کاهش بهره‌وری و افزایش خطر حوادث به‌ویژه در محیط‌های کاری و رانندگی است.

    خستگی ذهنی یا روانی نیز یکی از ابعاد مهم این پدیده است که معمولاً ناشی از فشارهای روانی، استرس، نگرانی‌های مداوم یا انجام کارهای فکری طولانی مدت است. این نوع خستگی ممکن است باعث کاهش انگیزه، ناتوانی در تمرکز، کاهش خلاقیت و حتی بروز احساس افسردگی شود. مدیریت خستگی روانی نیازمند مراقبت از سلامت روان، ایجاد تعادل میان کار و استراحت و گاهی دریافت حمایت‌های تخصصی است.

    در زبان روزمره و مکالمات غیررسمی، «tired» علاوه بر توصیف خستگی جسمی یا ذهنی، گاهی به معنی «دلزده» یا «کسل» بودن نیز به‌کار می‌رود. برای مثال، فردی ممکن است بگوید: «I’m tired of this situation» (از این وضعیت خسته شده‌ام)، که نشان‌دهنده‌ی نارضایتی و کسالت از شرایط موجود است. این کاربرد استعاری نشان می‌دهد که واژه‌ی «tired» می‌تواند بار معنایی گسترده‌تری داشته باشد و به احساسات روانی و عاطفی نیز اشاره کند.

    خستگی به عنوان یک پیام طبیعی بدن، نقش مهمی در حفظ سلامت انسان ایفا می‌کند. نادیده گرفتن این پیام و ادامه‌ی فعالیت بدون استراحت کافی می‌تواند به مشکلات جدی جسمی و روانی منجر شود. بنابراین، توجه به علائم خستگی و اتخاذ تدابیر مناسب برای بازسازی انرژی، از جمله خواب کافی، تغذیه مناسب و فعالیت‌های آرام‌بخش، اهمیت ویژه‌ای دارد.

    وجه وصفی حال tired چی میشه؟

    وجه وصفی حال tired در زبان انگلیسی tiring است.

    سوم‌شخص مفرد tired چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد tired در زبان انگلیسی tires است.

    صفت تفضیلی tired چی میشه؟

    صفت تفضیلی tired در زبان انگلیسی tireder است.

    صفت عالی tired چی میشه؟

    صفت عالی tired در زبان انگلیسی tiredest است.

    ارجاع به لغت tired

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «tired» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tired

    لغات نزدیک tired

    • - tire out
    • - tire pressure
    • - tired
    • - tiredly
    • - tiredness
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    paddle tennis sphygmomanometer motor home newsletter invoice wetsuit three sheets to the wind job hunting apply alumna antibody food poisoning for example for real for sure جهت‌دهی آنفلوانزا ماهی هامور سپور ماهی کفشک ماهی باراکودا ماهی آمبرجک ماهی سرخ‌طبل ماهی لوتی قفس ابطال باطله باطل کردن بطالت واجد شرایط
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.