آخرین به‌روزرسانی:

Tired

taɪrd taɪəd

سوم‌شخص مفرد:

tires

وجه وصفی حال:

tiring

صفت تفضیلی:

tireder

صفت عالی:

tiredest

معنی و نمونه‌جمله

adjective A1

خسته، سیر، بیزار، مانده، زده‌شده

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح مقدماتی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

His insistence makes me tired.

اصرار او مرا ناراحت می‌کند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tired

  1. adjective exhausted, weary
    Synonyms:
    weary drained fatigued worn out spent beat bored overworked sleepy wasted run-down droopy fagged flagging finished haggard jaded tuckered out drowsy enervated prostrated sick of worn all in burned out done in empty fed up irritated overtaxed played out pooped stale annoyed broken-down collapsing distressed dog-tired done for drooping exasperated irked narcoleptic petered out dead on one’s feet asleep
    Antonyms:
    fresh rested active energized refreshed invigorated activated fired up

Collocations

make one tired

1- خسته کردن 2- (عامیانه) آزردن، رنج دادن

Idioms

make one tired

1- خسته کردن 2- (عامیانه) آزردن، رنج دادن

لغات هم‌خانواده tired

سوال‌های رایج tired

معنی tired به فارسی چی می‌شه؟

کلمه‌ی «tired» در زبان فارسی به «خسته» ترجمه می‌شود.

خستگی حالتی است که پس از انجام فعالیت‌های جسمی یا ذهنی ایجاد می‌شود و نشان‌دهنده‌ی کاهش انرژی و توان فرد برای ادامه‌ی کار است. این حس معمولاً با نیاز به استراحت، خواب یا کاهش فعالیت همراه است. خستگی می‌تواند نتیجه‌ی فعالیت بیش‌ازحد، کمبود خواب، استرس، بیماری یا مشکلات روانی باشد و از جمله واکنش‌های طبیعی بدن به فشارهای مختلف زندگی به شمار می‌آید.

از نظر فیزیولوژیکی، خستگی نشانه‌ای است که بدن از طریق آن هشدار می‌دهد برای بازیابی انرژی و بهبود عملکرد به زمان نیاز دارد. هنگامی که فرد خسته می‌شود، عملکرد عضلات کاهش یافته، تمرکز ذهنی کم می‌شود و ممکن است واکنش‌های فرد کند یا ضعیف شود. این حالت در بسیاری از مواقع عامل کاهش بهره‌وری و افزایش خطر حوادث به‌ویژه در محیط‌های کاری و رانندگی است.

خستگی ذهنی یا روانی نیز یکی از ابعاد مهم این پدیده است که معمولاً ناشی از فشارهای روانی، استرس، نگرانی‌های مداوم یا انجام کارهای فکری طولانی مدت است. این نوع خستگی ممکن است باعث کاهش انگیزه، ناتوانی در تمرکز، کاهش خلاقیت و حتی بروز احساس افسردگی شود. مدیریت خستگی روانی نیازمند مراقبت از سلامت روان، ایجاد تعادل میان کار و استراحت و گاهی دریافت حمایت‌های تخصصی است.

در زبان روزمره و مکالمات غیررسمی، «tired» علاوه بر توصیف خستگی جسمی یا ذهنی، گاهی به معنی «دلزده» یا «کسل» بودن نیز به‌کار می‌رود. برای مثال، فردی ممکن است بگوید: «I’m tired of this situation» (از این وضعیت خسته شده‌ام)، که نشان‌دهنده‌ی نارضایتی و کسالت از شرایط موجود است. این کاربرد استعاری نشان می‌دهد که واژه‌ی «tired» می‌تواند بار معنایی گسترده‌تری داشته باشد و به احساسات روانی و عاطفی نیز اشاره کند.

خستگی به عنوان یک پیام طبیعی بدن، نقش مهمی در حفظ سلامت انسان ایفا می‌کند. نادیده گرفتن این پیام و ادامه‌ی فعالیت بدون استراحت کافی می‌تواند به مشکلات جدی جسمی و روانی منجر شود. بنابراین، توجه به علائم خستگی و اتخاذ تدابیر مناسب برای بازسازی انرژی، از جمله خواب کافی، تغذیه مناسب و فعالیت‌های آرام‌بخش، اهمیت ویژه‌ای دارد.

ارجاع به لغت tired

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tired» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tired

لغات نزدیک tired

پیشنهاد بهبود معانی