سومشخص مفرد:
tiresوجه وصفی حال:
tiringصفت تفضیلی:
tirederصفت عالی:
tiredestخسته، سیر، بیزار، مانده، زدهشده
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح مقدماتی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
His insistence makes me tired.
اصرار او مرا ناراحت میکند.
1- خسته کردن 2- (عامیانه) آزردن، رنج دادن
1- خسته کردن 2- (عامیانه) آزردن، رنج دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «tired» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/tired