سومشخص مفرد:
refreshesوجه وصفی حال:
refreshingنونیروشده، تجدید قوا پیداکرده، رفرششده، از خستگی درآمده، شاداب، سرحال، بانشاط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I feel so refreshed after that cup of tea.
پس از نوشیدن آن فنجان چای، احساس میکنم از خستگی درآمدهام.
A catnap can make you feel refreshed.
یه چرت میتونه تو سرحال کنه.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «refreshed» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/refreshed