امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Refreshed

rɪˈfreʃt rɪˈfreʃt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    refreshes
  • وجه وصفی حال:

    refreshing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
نونیروشده، تجدید قوا پیداکرده، رفرش‌شده، از خستگی درآمده، شاداب، سرحال‌، بانشاط

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- I feel so refreshed after that cup of tea.
- پس از نوشیدن آن فنجان چای، احساس می‌کنم از خستگی درآمده‌ام.
- A catnap can make you feel refreshed.
- یه چرت می‌تونه تو سرحال‌ کنه.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد refreshed

  1. verb Make (to feel) fresh
    Synonyms:
    freshened revamped restored renovated renewed rejuvenated refurbished re-created furbished
    Antonyms:
    damaged tired wearied ruined
  1. verb Refresh one's memory
    Synonyms:
    restored renewed stimulated rejuvenated revivified strengthened reviewed revised revitalized freshened rested replenished renovated recreated reanimated prompted invigorated revived modernized jogged reinvigorated enlivened energized cooled cheered
  1. adjective With restored energy
    Synonyms:
    fresh invigorated reinvigorated

لغات هم‌خانواده refreshed

ارجاع به لغت refreshed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «refreshed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/refreshed

لغات نزدیک refreshed

پیشنهاد بهبود معانی