فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Pooped

puːpt puːpt puːpt

سوم‌شخص مفرد:

poops

وجه وصفی حال:

pooping

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

هلاک، خسته، خردوخمیر، لت‌وپار، درمانده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

I can't walk any further - I'm pooped!

دیگه نمی‌تونم راه برم، هلاک شدم.

By dinner time, I was pooped.

به شام نرسیده، خردوخمیر شده بودم.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pooped

  1. adjective tired
    Synonyms:
    weary fatigued exhausted drained sleepy worn out spent bushed beat run-down drooping enervated tuckered out dog-tired played out burned out overworked shot wasted fried out of gas done in run ragged collapsing drowsy dead on one’s feet done for

ارجاع به لغت pooped

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pooped» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pooped

لغات نزدیک pooped

پیشنهاد بهبود معانی