Fried

fraɪd fraɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    fries
  • وجه وصفی حال:

    frying
  • صفت تفضیلی:

    more fried
  • صفت عالی:

    most fried

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective A2
سرخ کرده، پخته شده در روغن داغ یا کره، نیمرو شده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- fried eggs
- تخم‌مرغ‌های نیمرو شده
- fried meat
- گوشت سرخ شده
adjective
(امریکا- خودمانی) مست
- I got totally fried at Chad's party.'
- من در مهمانی چاد کاملا مست شدم.
- He got really fried at the party last night.
- او در مهمانی دیشب واقعاً مست شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد fried

  1. adjective deep-fried
    Synonyms: sauteed, pan-fried, stir-fried, browned, frizzled

ارجاع به لغت fried

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «fried» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/fried

لغات نزدیک fried

پیشنهاد بهبود معانی