سومشخص مفرد:
friesوجه وصفی حال:
fryingصفت تفضیلی:
more friedصفت عالی:
most friedسرخ کرده، پخته شده در روغن داغ یا کره، نیمرو شده
fried eggs
تخممرغهای نیمرو شده
fried meat
گوشت سرخ شده
(امریکا- خودمانی) مست
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I got totally fried at Chad's party.'
من در مهمانی چاد کاملا مست شدم.
He got really fried at the party last night.
او در مهمانی دیشب واقعاً مست شده بود.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «fried» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/fried