با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Tiresome

ˈtaɪrsəm ˈtaɪəsm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more tiresome
  • صفت عالی:

    most tiresome

معنی

adjective C2
خسته‌کننده، مزاحم، طاقت‌فرسا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد tiresome

  1. adjective irritating, exasperating
    Synonyms: a bit much, annoying, arduous, boresome, boring, burdensome, demanding, difficult, drag, dragging, drudging, dull, enervative, exacting, exhausting, fatiguing, flat, hard, heavy, hefty, ho-hum, humdrum, irksome, jading, laborious, monotonous, nowhere, onerous, oppressive, strenuous, tedious, tired, tiring, too much, tough, trying, uncool, uninteresting, unrelieved, vexatious, wearing, wearisome, wearying, yawn
    Antonyms: easy, facile, fun, nice, stimulating

لغات هم‌خانواده tiresome

ارجاع به لغت tiresome

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «tiresome» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/tiresome

لغات نزدیک tiresome

پیشنهاد بهبود معانی