فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Burdensome

ˈbɜrːdnsəm ˈbɜːdnsm

صفت تفضیلی:

more burdensome

صفت عالی:

most burdensome

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

گران‌بار، سنگین، ناگوار، شاق، غم‌انگیز، ظالمانه

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

a burdensome task

کار شاق

a burdensome person

آدم مزاحم

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد burdensome

  1. adjective troublesome
    Synonyms:
    difficult tough heavy demanding trying taxing disturbing irksome wearing wearying onerous exacting oppressive weighty crushing exigent carking superincumbent
    Antonyms:
    helpful aiding helping unburdensome relieving

ارجاع به لغت burdensome

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «burdensome» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/burdensome

لغات نزدیک burdensome

پیشنهاد بهبود معانی