Yawn

jɒːn jɔːn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    yawned
  • شکل سوم:

    yawned
  • سوم شخص مفرد:

    yawns
  • وجه وصفی حال:

    yawning
  • شکل جمع:

    yawns
  • noun verb - transitive verb - intransitive B1
    دهن‌دره کردن، خمیازه کشیدن، با حال خمیازه سخن گفتن، دهن‌دره
    • - I tried to stifle my yawn.
    • - سعی کردم جلو خمیازه‌ی خود را بگیرم.
    • - She yawned and went to sleep.
    • - خمیازه کشید و به خواب رفت.
    • - a yawning gap
    • - شکاف پهناور
    • - The yawning pit which appeared in front of her.
    • - گودال گشاینده‌ای که در جلو او ظاهر شد.
    • - The widow leaned over the yawn of the grave.
    • - بیوه‌زن روی دهانه‌ی قبر خم شد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد yawn

  1. verb open mouth wide, usually sign of
    Synonyms: fatigue catch flies, divide, doze, drowse, expand, gap, gape, give, nap, part, sleep, snooze, spread, yaw, yawp

ارجاع به لغت yawn

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «yawn» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ فروردین ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/yawn

لغات نزدیک yawn

پیشنهاد بهبود معانی