گذشتهی ساده:
yawnedشکل سوم:
yawnedسومشخص مفرد:
yawnsوجه وصفی حال:
yawningشکل جمع:
yawnsدهندره کردن، خمیازه کشیدن، با حال خمیازه سخن گفتن، دهندره
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I tried to stifle my yawn.
سعی کردم جلو خمیازهی خود را بگیرم.
She yawned and went to sleep.
خمیازه کشید و به خواب رفت.
a yawning gap
شکاف پهناور
The yawning pit which appeared in front of her.
گودال گشایندهای که در جلو او ظاهر شد.
The widow leaned over the yawn of the grave.
بیوهزن روی دهانهی قبر خم شد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «yawn» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/yawn