خوابآلود کردن، کند شدن، چرت زدن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
She drowsed off and then awoke with a start.
او به خواب سبکی فرو رفت و سپس از خواب پرید.
I drowsed away the afternoon.
بعد از ظهر را با خوابآلودگی گذراندم.
I nudged the driver because he was falling into a drowse.
با آرنج به راننده زدم؛ چون داشت چرت میزد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «drowse» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/drowse