با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Nap

næp næp
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    napped
  • شکل سوم:

    napped
  • سوم‌شخص مفرد:

    naps
  • وجه وصفی حال:

    napping
  • شکل جمع:

    naps

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable C1
چرت، خواب نیمروز، قیلوله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- I need to take a nap after a long day at work.
- بعد از یک روز کاری طولانی نیاز دارم چرت بزنم.
- I want to take a nap on the couch.
- می‌خواهم یک چرت روی کاناپه بزنم.
- to take a nap
- به خواب کوتاه فرو رفتن
noun countable
(پارچه، پتو، فرش و غیره) خواب، پرز
- hills with a nap of green grass
- تپه‌ها با پوشش پرزمانندی از علف سبز
verb - intransitive
چرت زدن، کوتاه خوابیدن
- He used to nap in front of the TV.
- او عادت داشت جلوی تلویزیون چرت بزند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nap

  1. noun short, light sleep
    Synonyms: break, catnap, doze, few z’s, forty winks, interlude, intermission, microsleep, nod, pause, respite, rest, shuteye, siesta, snooze, spot
  2. noun grain of material
    Synonyms: down, feel, fiber, grit, outside, pile, roughness, shag, smoothness, surface, tooth, wale, warp, weave, weft, woof
  3. verb take a short, light sleep
    Synonyms: catch forty winks, catnap, doze, drop off, drowse, get some shut-eye, grab some z’s, nod, nod off, rack, relax, rest, sleep, snooze, take a siesta, take a snooze

ارجاع به لغت nap

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nap» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nap

لغات نزدیک nap

پیشنهاد بهبود معانی