گذشتهی ساده:
nappedشکل سوم:
nappedسومشخص مفرد:
napsوجه وصفی حال:
nappingشکل جمع:
napsچرت، خواب نیمروز، قیلوله
I need to take a nap after a long day at work.
بعد از یک روز کاری طولانی نیاز دارم چرت بزنم.
I want to take a nap on the couch.
میخواهم یک چرت روی کاناپه بزنم.
to take a nap
به خواب کوتاه فرو رفتن
(پارچه، پتو، فرش و غیره) خواب، پرز
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
hills with a nap of green grass
تپهها با پوشش پرزمانندی از علف سبز
چرت زدن، کوتاه خوابیدن
He used to nap in front of the TV.
او عادت داشت جلوی تلویزیون چرت بزند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «nap» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nap