فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Interlude

ˈɪnt̬ərluːd ˈɪntəluːd

شکل جمع:

interludes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

وقفه، فاصله، درنگ، خلال، فرجه، تنفس، ایست

They took a brief interlude to relax before continuing the meeting.

قبل‌از ادامه‌ی جلسه، وقفه‌ی کوتاهی را برای استراحت در نظر گرفتند.

The class had an interlude that allowed the students to relax.

کلاس دارای زمانی برای تنفس بود و به دانش‌آموزان اجازه می‌داد که استراحت کنند.

noun countable

موسیقی میان‌قطعه، بِینایند (قطعه‌ای سازی یا آوازی که بین بخش‌های اصلی قطعه‌های موسیقایی و گاه غیرموسیقایی اجرا می‌شود)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

She enjoyed the interlude, which featured a beautiful piano solo.

او از میان‌قطعه، که تک‌نوازی زیبایی از پیانو بود، لذت برد.

The concert featured an engaging interlude that captivated the audience.

کنسرت شامل بینایند سرگرم‌کننده‌ای بود که مخاطبان را مجذوب خود کرد.

noun countable

سینما و تئاتر میان‌پرده، اینترلود (نمایش کوتاه یا وقفه‌ی سرگرم‌کننده‌ای که بین دو بخش اصلی نمایش اجرا می‌شود)

Interludes can help make a play more exciting.

میان‌پرده‌ها می‌توانند به هیجان‌انگیزتر کردن نمایش کمک کنند.

During the interlude, the actors changed their costumes for the next scene.

درحین میان‌پرده، بازیگران لباس‌هایشان را برای صحنه‌ی بعدی عوض کردند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد interlude

  1. noun pause, break
    Synonyms:
    break rest stop delay interval intermission wait lull respite interruption halt spell hiatus interim meanwhile meantime recess stoppage episode parenthesis breathing space interregnum idyll
    Antonyms:
    continuation

ارجاع به لغت interlude

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interlude» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/interlude

لغات نزدیک interlude

پیشنهاد بهبود معانی