Interlude

ˈɪnt̬ərluːd ˈɪntəluːd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    interludes

معنی و نمونه‌جمله

noun
ایست میان دو پرده، بادخور، فاصله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- brief interludes of humor in a sad story
- میان‌دوره‌های مزاح‌آمیز در یک داستان غم‌انگیز
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد interlude

  1. noun pause, break
    Synonyms: breathing space, delay, episode, halt, hiatus, idyll, interim, intermission, interregnum, interruption, interval, lull, meantime, meanwhile, parenthesis, recess, respite, rest, spell, stop, stoppage, wait
    Antonyms: continuation

ارجاع به لغت interlude

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interlude» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/interlude

لغات نزدیک interlude

پیشنهاد بهبود معانی