با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Meantime

ˈmiːntaɪm ˈmiːntaɪm
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله

  • noun adverb B2
    ضمنا، در این ضمن، درضمن، در اثنا ، در خلال
    • - The train is going to be late; in the meantime, let us take a nap.
    • - قطار تأخیر دارد، بیایید در این مدت قدری چرت بزنیم.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد meantime

  1. noun, adverb in the intervening time
    Synonyms: at the same time, concurrently, for now, for the duration, for the moment, for then, interim, interregnum, interruption, interval, in the interim, in the interval, in the meanwhile, meanwhile, recess, simultaneously, while

ارجاع به لغت meantime

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «meantime» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/meantime

لغات نزدیک meantime

پیشنهاد بهبود معانی