آیکن بنر

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

۵۰۴ واژه‌ی ضروری در لغات دسته‌بندی‌شده

مشاهده
آخرین به‌روزرسانی:

Interim

ˈɪntərɪm ˈɪntərɪm

معنی interim | جمله با interim

noun adjective adverb C2

موقتی، موقت، فی‌مابین، فاصله، خلال مدت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

the interim between arrival and departure

زمان میان وارد شدن و عزیمت

interim government

دولت موقت

نمونه‌جمله‌های بیشتر

interim lease

اجاره‌ی موقت

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد interim

  1. adjective temporary
    Antonyms:

ارجاع به لغت interim

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «interim» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۰ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/interim

لغات نزدیک interim

پیشنهاد بهبود معانی