Improvised

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
فی‌البداهه، بداهه‌سرایی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The track had an almost improvised quality.
- آهنگ کیفیتی بداهه‌ای داشت.
- an improvised skit
- هجوی فی‌البداهه
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد improvised

  1. adjective made-up
    Synonyms: ad-lib, autoschediastic, Band-Aid, extemporaneous, extempore, extemporized, fly-by-night, hit-or-miss, impromptu, improviso, makeshift, offhand, spontaneous, spur-of-the-moment, unprepared, unrehearsed, unstudied
    Antonyms: designed, planned, premediated, rehearsed

ارجاع به لغت improvised

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «improvised» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/improvised

لغات نزدیک improvised

پیشنهاد بهبود معانی