با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Improvised

آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم شخص مفرد:

    improvises
  • وجه وصفی حال:

    improvising

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    فی‌البداهه، بداهه‌سرایی
    • - The track had an almost improvised quality.
    • - آهنگ کیفیتی بداهه‌ای داشت.
    • - an improvised skit
    • - هجوی فی‌البداهه
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد improvised

  1. adjective made-up
    Synonyms: ad-lib, autoschediastic, Band-Aid, extemporaneous, extempore, extemporized, fly-by-night, hit-or-miss, impromptu, improviso, makeshift, offhand, spontaneous, spur-of-the-moment, unprepared, unrehearsed, unstudied
    Antonyms: designed, planned, premediated, rehearsed

ارجاع به لغت improvised

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «improvised» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/improvised

لغات نزدیک improvised

پیشنهاد بهبود معانی