فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Unrehearsed

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    بدون آمادگی قبلی، فی‌البداهه، بدون برنامه‌ریزی قبلی، بدون تمرین قبلی
    • - His speech was unrehearsed.
    • - سخنرانی‌اش فی‌البداهه بود.
    • - an unrehearsed performance
    • - اجرای بدون تمرین و آمادگی قبلی
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد unrehearsed

  1. adjective spontaneous
    Synonyms: ad-lib, extemporaneous, from the hip, impromptu, improvised, impulsive, not rehearsed, off the cuff, off the top of one’s head, spur of the moment, unpracticed, unprepared

ارجاع به لغت unrehearsed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «unrehearsed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/unrehearsed

لغات نزدیک unrehearsed

پیشنهاد بهبود معانی