عجولانه، بدون فکر، عجول، بیفکر، نسنجیده
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح پیشرفته
an impulsive remark
اظهارنظر بدون فکر
He made an impulsive purchase that he later regretted.
او خریدی عجولانه انجام داد که بعداً پشیمان شد.
دمدمی، مودی، هوسی، ویری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
an impulsive person
آدم دمدمی
His impulsive behavior often led him into trouble with his friends.
رفتار مودیاش اغلب او را با دوستانش دچار مشکل میکرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «impulsive» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/impulsive