امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Emotional

ɪˈmoʊʃnl ɪˈməʊʃnəl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more emotional
  • صفت عالی:

    most emotional

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective B2
احساساتی، حساس‌، آماده تهییج،‌ مهیج

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- an emotionally disturbed orphan
- یتیمی که دچار اختلال عاطفی است
- emotional stability
- ثبات عاطفی
- The emotional language used in the heat of argument.
- حرف‌های تندی که در شور مباحثه رد و بدل می‌شود.
- He is so emotional that he is moved to tears even by his own words.
- آن‌قدر احساساتی است که حتی از حرف‌های خودش به گریه درمی‌آید.
- He gave an emotional speech at his friend's funeral.
- در مراسم ختم دوستش نطق شورانگیزی کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد emotional

  1. adjective demonstrative about feelings
    Synonyms: affecting, ardent, disturbed, ecstatic, emotive, enthusiastic, excitable, exciting, falling apart, fanatical, feeling, fervent, fervid, fickle, fiery, heartwarming, heated, histrionic, hot-blooded, hysterical, impassioned, impetuous, impulsive, irrational, moving, nervous, overwrought, passionate, pathetic, poignant, responsive, roused, sensitive, sentient, sentimental, spontaneous, stirred, stirring, susceptible, tear-jerking, temperamental, tender, thrilling, touching, warm, zealous
    Antonyms: physical

لغات هم‌خانواده emotional

ارجاع به لغت emotional

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «emotional» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/emotional

لغات نزدیک emotional

پیشنهاد بهبود معانی