ثأترانگیز، احساسبرانگیز، متأثرکننده، پراحساس (برانگیزانندهی احساسات و عواطف)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Her speech was so emotive that it moved the entire audience to tears.
سخنان او بهقدری پراحساس بود که اشک همهی حضار را درآورد.
He painted an emotive portrait that captured the subject's inner turmoil.
او پرترهی احساسبرانگیزی را نقاشی کرد که آشفتگی درونی سوژه را به تصویر میکشید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «emotive» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/emotive