فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Emote

ɪˈmoʊt ɪˈməʊt

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - intransitive

هیجان به خرج دادن، هیجان نشان دادن، اظهار احساسات کردن (به‌ویژه در بازیگری)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

The actor's ability to emote on stage captivated the audience.

توانایی این بازیگر در اظهار احساسات بر روی صحنه، تماشاگران را مجذوب خود کرد.

She couldn't help but emote with joy when she received the good news.

وقتی خبر خوش را گرفت، نمی‌توانست جلوی هیجان نشان دادنش را بگیرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد emote

  1. verb express emotion
    Synonyms:
    act express dramatize overact exaggerate overplay overdramatize ham it up

لغات هم‌خانواده emote

  • verb - intransitive
    emote

ارجاع به لغت emote

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «emote» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/emote

لغات نزدیک emote

پیشنهاد بهبود معانی