Dramatize

ˈdræmətaɪz ˈdræmətaɪz
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
به‌شکل درام یا نمایش درآوردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Several of his stories were later dramatized.
- چندین داستان او بعداً به صورت نمایش درآورده شد.
- An hour-long show that dramatizes the dissolution of a family.
- برنامه‌ی یک ساعته‌ای که فروپاشی خانواده‌ای را به تصویر می‌کشد.
- She is used to dramatizing everything.
- او عادت دارد همه چیز را بزرگ جلوه دهد.
- Wartime shortages dramatized the importance of foreign trade.
- کمبودهای زمان جنگ اهمیت تجارت خارجی را به وضوح آشکار کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dramatize

  1. verb make a performance of
    Synonyms: act, amplify, burlesque, enact, exaggerate, execute, farcialize, give color to, ham it up, lay it on, make a production of, melodramatize, overdo, overstate, perform, playact, play on heartstrings, play to gallery, play up, present, produce, show, splash, stage, tragedize

لغات هم‌خانواده dramatize

ارجاع به لغت dramatize

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dramatize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/dramatize

لغات نزدیک dramatize

پیشنهاد بهبود معانی