بهشکل درام یا نمایش درآوردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Several of his stories were later dramatized.
چندین داستان او بعداً به صورت نمایش درآورده شد.
An hour-long show that dramatizes the dissolution of a family.
برنامهی یک ساعتهای که فروپاشی خانوادهای را به تصویر میکشد.
She is used to dramatizing everything.
او عادت دارد همه چیز را بزرگ جلوه دهد.
Wartime shortages dramatized the importance of foreign trade.
کمبودهای زمان جنگ اهمیت تجارت خارجی را به وضوح آشکار کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dramatize» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dramatize