Drama

ˈdrɑːmə / / ˈdræmə ˈdrɑːmə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    dramas

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
درام، نمایش، تئاتر، نمایشنامه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Elizabethan drama
- نمایشنامه‌های دوران الیزابت
- the development of the English drama
- سیر تحول نمایش‌پردازی در انگلستان
- the drama of Mashallah's escape from prison
- ماجرای فرار ماشاالله از زندان
- the drama of New York's skyscrapers
- جذبه‌ی آسمان‌خراش‌های نیویورک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد drama

  1. noun theatrical piece; acting
    Synonyms: boards, Broadway, climax, comedy, dramatic art, dramatization, dramaturgy, farce, footlights, histrionic art, melodrama, play, production, scene, show, show business, showmanship, stagecraft, stage show, tear-jerker, theater, theatricals, thespian art, tragedy, vehicle
    Antonyms: comedy
  2. noun turmoil in real life
    Synonyms: climax, comedy, crisis, dramatics, emotion, excitement, farce, histrionics, melodrama, scene, spectacle, tension, theatrics, tragedy

لغات هم‌خانواده drama

ارجاع به لغت drama

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «drama» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/drama

لغات نزدیک drama

پیشنهاد بهبود معانی