شکل جمع:
scenesمنظره، چشمانداز، مجلس، صحنه، جای وقوع
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
a battle scene
صحنهی نبرد
the scene of the lovers' first meeting
صحنهی اولین ملاقات عشاق
The scene of Hamlet is Denmark.
"هملت" در دانمارک روی میدهد.
A scene of bloodshed and death appeared before my eyes.
منظرهای از خونریزی و مرگ در نظرم ظاهر شد.
a rustic scene
منظرهای روستایی
deals made behind the scenes
معاملاتی که در پس پرده انجام میشود
Reporters were on the scene at the wedding.
خبرنگاران به محل برگزاری عروسی آمده بودند.
حاضر (در محل)
(در تئاتر و غیره) کسی که کارش عوض کردن اسباب صحنه است
شرح دادن صحنهای که در آن چیزی در شرف وقوع است، (برای چیزی) صحنهچینی کردن
ظاهر شدن، فرارسیدن، هویدا شدن، وارد شدن
(عامیانه) 1- حضور داشتن 2- شرکت کردن، (در کاری) فعالیت کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «scene» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/scene