آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۸ تیر ۱۴۰۴

    Field

    fiːld fiːld

    گذشته‌ی ساده:

    fielded

    شکل سوم:

    fielded

    سوم‌شخص مفرد:

    fields

    وجه وصفی حال:

    fielding

    شکل جمع:

    fields

    معنی field | جمله با field

    noun countable A2

    میدان، رشته، زمین، صحرا، میدان، پهنه، عرصه، رشته، پایکار، کشتگاه، کردو، - زار، - گاه

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    That year, Iowa fielded a weak team.

    آن سال «ایوا» تیم ضعیفی را به مسابقات فرستاد.

    a field worker

    مأمور حوزه

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Medicine is not my field.

    پزشکی رشته‌ی من نیست.

    She has no equals in her own field.

    او در رشته‌ی خود همتا ندارد.

    an oil field

    میدان نفت

    the field of chemistry

    رشته‌ی شیمی

    noun countable

    زمین ویژه‌ی کاری، زمین‌ دارای کان یا منابع به‌خصوص، خطه، ناحیه، هر جای گسترده و مسطح

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    a field of cattle

    مزرعه‌ی دامداری

    diamond field

    سرزمین الماس‌خیز

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a cornfield

    پالیز ذرت

    a field of wheat

    گندم‌زار

    a gold field

    ناحیه زرخیز

    noun countable

    ورزش میدان، زمین ورزش

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ورزش

    مشاهده

    a football field

    میدان فوتبال

    a hockey field

    زمین هاکی

    noun countable

    شرکت کنندگان در مسابقه، هماوران، پادکوشان، مسابقه دهندگان

    noun countable

    میدان جنگ، رزمگاه، آوردگاه، میدان عملیات رزمی، ناحیه‌ی رزمی که از ستاد یا پاسگاه یا پایگاه دور باشد، صحرایی

    field of battle (battlefield)

    میدان جنگ

    The Germans were able to field three armies simultaneously.

    آلمان‌ها قادر بودند هم‌زمان سه ارتش را به میدان (جنگ) بیاورند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    field shop

    کارگاه صحرایی

    fied equipment

    ابزار صحرایی

    field army

    ارتش رزمی (یا صحرایی)

    field duty

    مأموریت رزمی (صحرایی)

    noun countable

    (دانش و فعالیت علمی و غیره) زمینه

    different fields of science

    زمینه‌های گوناگون علوم

    noun countable

    (ریاضی) دامنه، هیئت

    noun countable

    (فیزیک و الکترونیک) میدان، برد، رسایش، رسایی

    the magnetic field

    میدان مغناطیسی

    a T.V. camera's field

    برد دوربین تلویزیون

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    the field of vision

    میدان دید

    an electrical field

    میدان برق

    noun countable

    میدانی

    field sports

    ورزش‌های میدانی

    field equations

    معادلات میدانی

    noun countable

    زمین هموار، هامون، (جمع) زمین های دور شهر

    noun countable

    (مثلاً روی سکه یا پرچم) زمینه، بوم

    verb - transitive

    به میدان (عملیات یا کارزار یا مسابقه و غیره) آوردن

    verb - transitive

    (در آغاز مسابقه) توپ را گرفتن یا پراندن

    verb - transitive

    (فوتبال امریکایی، بیسبال، کریکت و غیره) توپ را گرفتن و مسابقه را آغاز کردن

    verb - transitive

    (عامیانه - در مصاحبه‌های مطبوعاتی و غیره) پرسش‌ها را (بدون متن از پیش آماده شده) پاسخ دادن

    verb - transitive

    به میدان یا صحرا رفتن

    He was first in a field of five runners.

    او در میان پنج دونده اول شد.

    a field covered with ice and boulders

    بیابانی پوشیده از یخ و صخره

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    a landing field

    فرودگاه

    I beheld the green fields of heaven and the sickle of the new moon ...

    مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو ...

    adjective

    وابسته به میدان عملیات (بازرگانی یا جنگی یا علمی و غیره)

    field of fire

    میدان آتش

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد field

    1. noun open land that can be cultivated
      Synonyms:
      ground land farmland acreage tract plot patch territory range grassland pasture garden terrain tillage meadow lea green glebe vineyard ranchland enclosure moorland cropland
    1. noun persons taking part in competition
      Synonyms:
      participants competitors contestants entrants candidates applicants nominees runners competition entries possibilities
    1. noun sphere of influence, activity, interest, study
      Synonyms:
      area region work job activity occupation domain range scope orbit circle interest study line department discipline territory reach province bailiwick jurisdiction bounds limits confines compass environment purview precinct demesne dominion terrain sweep speciality specialty calling vocation walk métier thing racket cup of tea long suit weakness champaign margin
    1. noun arena with special use, as athletics
      Synonyms:
      grounds arena track court park course rink theater circuit terrain race track stadium playing area lot range green playground turf battlefield gridiron racecourse diamond fairground golf course amphitheater landing strip
    1. verb catch a hit or thrown object
      Synonyms:
      catch handle stop hold pick up cover play retrieve deal with return deflect occupy patrol turn aside

    Collocations

    study (or test) in the field

    در زمینه یا حوزه‌ی واقعی خود مورد آزمایش و بررسی قرار دادن

    open fields

    زمین باز و صاف

    Idioms

    have a field day

    بسیار موفق و شادکام بودن، موفقیت درخشان داشتن، کار مورد علاقه‌ی خود را با حرارت انجام دادن

    keep (or hold) the field

    (در مسابقه یا عملیات رزمی یا بازرگانی و غیره) ادامه دادن (به فعالیت)، (به‌طور موفقیت‌آمیز) دنبال کردن

    lead the field

    از همه جلو بودن، در پیشاپیش بودن

    play the field

    (در آن واحد) به چند فعالیت پرداختن، با بیش از یک نفر یا یک کار سر و کار داشتن، (در مورد رابطه‌ی جنسی) از هر چمن گلی چیدن

    (عامیانه) بیش از یک معشوقه داشتن

    سوال‌های رایج field

    معنی field به فارسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «field» در زبان فارسی و در معنای اصلی آن به «زمینه» یا «عرصه» ترجمه می‌شود.

    «زمینه» به حوزه‌ای مشخص از دانش، فعالیت، تخصص یا علاقه گفته می‌شود که فرد یا گروهی در آن مشغول به کار، تحقیق یا فعالیت هستند. این واژه کاربرد گسترده‌ای دارد و می‌تواند به بخش‌های مختلف زندگی مانند تحصیل، کار، ورزش، علم، هنر و بسیاری از حوزه‌های دیگر اشاره کند. وقتی گفته می‌شود کسی در «field» خاصی فعالیت دارد، منظور این است که در آن حوزه تخصص، تجربه یا دانش دارد.

    در علوم و تکنولوژی، «field» به معنای حوزه‌ی تخصصی یک رشته علمی یا فنی است. برای مثال، «field of biology» یعنی زمینه زیست‌شناسی یا «field of engineering» یعنی زمینه مهندسی. این مفهوم کمک می‌کند تا حوزه‌های مختلف دانش و فعالیت تفکیک شده و سازمان‌دهی شوند و افراد بر اساس تخصص خود در زمینه‌های مشخص فعالیت کنند.

    در کشاورزی و جغرافیا نیز «field» به معنای «زمین کشاورزی» یا «مزرعه» است، یعنی قطعه‌ای از زمین که برای کشت محصولات زراعی استفاده می‌شود. این کاربرد نشان‌دهنده‌ی معنای فیزیکی و ملموس واژه است که ارتباط مستقیم با طبیعت و منابع زمین دارد. در این حوزه، مدیریت و بهره‌برداری از «field» اهمیت زیادی برای تأمین مواد غذایی و حفظ محیط زیست دارد.

    در ورزش، «field» به زمین بازی اشاره دارد، مانند زمین فوتبال، بیسبال یا هر ورزش دیگری که در فضای باز برگزار می‌شود. این معنا نشان‌دهنده‌ی مکانی است که فعالیت ورزشی انجام می‌گیرد و شرایط فیزیکی آن تأثیر زیادی بر کیفیت بازی و عملکرد بازیکنان دارد. همچنین، در مسابقات مختلف، اصطلاح «field» می‌تواند به شرکت‌کنندگان یا رقبا نیز اشاره کند، مانند «the field of competitors» یعنی گروه شرکت‌کنندگان.

    «field» واژه‌ای چندوجهی است که بسته به زمینه‌ی استفاده می‌تواند معانی متنوع و گسترده‌ای داشته باشد؛ از حوزه‌های تخصصی علمی و کاری گرفته تا زمین‌های کشاورزی و مکان‌های ورزشی. درک دقیق این واژه و کاربردهای مختلف آن به تقویت مهارت‌های زبانی و توانایی بیان دقیق‌تر مفاهیم در زبان انگلیسی کمک می‌کند.

    گذشته‌ی ساده field چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده field در زبان انگلیسی fielded است.

    شکل سوم field چی میشه؟

    شکل سوم field در زبان انگلیسی fielded است.

    شکل جمع field چی میشه؟

    شکل جمع field در زبان انگلیسی fields است.

    وجه وصفی حال field چی میشه؟

    وجه وصفی حال field در زبان انگلیسی fielding است.

    سوم‌شخص مفرد field چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد field در زبان انگلیسی fields است.

    ارجاع به لغت field

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «field» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/field

    لغات نزدیک field

    • - fief
    • - fiefdom
    • - field
    • - field artillery
    • - field corn
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    forever forgive and forget formality former fortitude fortuitous fortunately fountain of youth four hundred frederick fresh air Friday fungible furthermore futuristic معذب اسطوخدوس قلک غفلت کردن غافل شدن لب مطلب مشکل تانک الم‌شنگه عسکری آروغ آقا اسطرلاب جناغ سینه طاقدیس
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.