آخرین به‌روزرسانی:

Pasture

ˈpæstʃər ˈpɑːstʃə

شکل جمع:

pastures

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable uncountable

مرتع، چراگاه، مرغزار، علف‌زار، چمن‌زار

This plant grows quickly and makes excellent pasture for sheep.

این گیاه زود رشد می‌کند و برای گوسفند چراگاه بسیار خوبی است.

Sheep were grazing in green pastures.

گوسفندان در چراگاه‌های سبز می‌چریدند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

He pastures his cows on the bank of the river.

او گاوهای خود را در کنار رودخانه می‌چراند.

The goats pastured peacefully.

بزها به‌آرامی می‌چریدند.

noun

علف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
verb - transitive

(حیوان) چراندن، به چرا بردن

verb - intransitive

چریدن

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pasture

  1. noun bulky food like grass or hay for browsing or grazing horses or cattle
    Synonyms:
    grass forage feeding grazing range pastureland pasturage meadow hayfield herbage grazing land lea ley agist eatage retirement
  1. verb feed as in a meadow or pasture
    Synonyms:
    graze feed browse crop range

Collocations

put out to pasture

1- (در مرتع) چراندن، به چرا واداشتن 2- از کار برکنار کردن، کنارگذاشتن، وادار به استراحت کردن

ارجاع به لغت pasture

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pasture» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/pasture

لغات نزدیک pasture

پیشنهاد بهبود معانی