آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۲ آذر ۱۴۰۲

    Feed

    fiːd fiːd

    گذشته‌ی ساده:

    fed

    شکل سوم:

    fed

    سوم‌شخص مفرد:

    feeds

    وجه وصفی حال:

    feeding

    شکل جمع:

    feeds

    معنی feed | جمله با feed

    verb - transitive B1

    غذا دادن به، تغذیه کردن

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی مقدماتی

    مشاهده

    feed somebody/something up

    (در بریتانیا) (شخص) شکم ... را سیر کردن، غذای حسابی دادن به، (حیوان) پروار کردن

    feed somebody/something on something, feed something to somebody/something

    (غذا و غیره) به کسی/چیزی دادن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    feed oneself

    غذا خوردن، (کسی) خودش غدا خوردن

    verb - transitive

    (مواد لازم برای رشد یا دامن زدن به چیزی را) فراهم کردن، تشدید کردن، جان تازه دادن به

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    feed off/on something

    قوی‌تر شدن با، شدت پیدا کردن با، تقویت شدن با

    verb - transitive

    (دستگاه، کوره و غیره) تغذیه کردن، (دریاچه، مخزن) آب ... را تامین کردن، (آتش) روشن نگه داشتن

    feed the flames (of)

    آتش را شعله‌ور کردن، (مجازی) دامن زدن به آتش

    feed something in

    وارد دستگاه کردن، به سیستم دادن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    feed something back

    (اطلاعات، نتایج) پس‌خوراندن، بازخورداندن

    verb - intransitive

    غذا خوردن، تغذیه کردن، (چهارپایان) چریدن، چَرا کردن

    feed somebody/something with something

    تغذیه کردن با، پر کردن با

    feed on

    (به عنوان غذا) خوردن، تغذیه کردن با( بیشتر برای حیوانات)

    verb - transitive

    (محاوره، تئاتر) سر نخ دادن به

    noun uncountable

    تغذیه، غذا، علوفه، خوراک (برای حیوانات)

    noun countable

    (وعده‌ی) غذا، خوراک، خورد و خوراک (برای کودک)

    The baby can't feed itself yet.

    بچّه هنوز خودش نمی‌تواند غذا بخورد.

    have a good feed

    شکمی از غذا درآوردن

    noun countable uncountable

    (وب، کامپیوتر) فید

    noun uncountable

    علوفه، علیق، علف، کاه و جو

    noun countable

    (فنی) لوله‌ی تغزیه، مجرای تغدیه، خط تغذیه

    noun countable

    (فنی) مواد، مایه، سوخت

    noun countable

    (محاوره، تئاتر) سر نخ، زمینه‌چینی

    feed a parking meter

    سکه در پارکومتر انداختن

    be off one's feed

    (عامیانه) بی‌اشتها بودن، بی‌میل بودن، میل نداشتن، پَکَر بودن، بی‌دل و دماغ بودن، دل و دماغ نداشتن، مریض بودن، حال نداشتن، حال (کسی) خوب نبودن

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    feed something info somebody/something

    خوراندن به/وارد کردن به، دادن به، (سکه) انداختن در

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد feed

    1. noun food
      Synonyms:
      meal provisions grub vittles forage fodder provender grain corn barley hay grass pasturage straw silage animal food
    1. verb give nourishment; augment
      Synonyms:
      give supply provide nourish support sustain maintain fuel foster encourage deliver dispense furnish fill satisfy strengthen nurture nurse cater hand hand over minister victual bolster feast dine regale wine and dine fatten stuff gorge find dish out cram banquet stock
      Antonyms:
      starve

    سوال‌های رایج feed

    گذشته‌ی ساده feed چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده feed در زبان انگلیسی fed است.

    شکل سوم feed چی میشه؟

    شکل سوم feed در زبان انگلیسی fed است.

    شکل جمع feed چی میشه؟

    شکل جمع feed در زبان انگلیسی feeds است.

    وجه وصفی حال feed چی میشه؟

    وجه وصفی حال feed در زبان انگلیسی feeding است.

    سوم‌شخص مفرد feed چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد feed در زبان انگلیسی feeds است.

    ارجاع به لغت feed

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «feed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/feed

    لغات نزدیک feed

    • - feebleness
    • - feeblish
    • - feed
    • - feed bag
    • - feed hole
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.