فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Hay

heɪ heɪ

شکل جمع:

hays

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

علوفه‌ی خشک

The cows gathered around the hay feeder, eagerly awaiting their meal.

گاوها دور جای علوفه‌ی خشک جمع شده بودند و مشتاقانه منتظر غذای خود بودند.

He stacked bales of hay in the barn to feed his livestock during the winter.

او برای تغذیه‌ی دام‌هایش در زمستان، عدل‌های یونجه را در انبار روی هم چید.

noun

پاداش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

The hardworking employee was given the hay for his exceptional performance.

به این کارمند سخت‌کوش به دلیل عملکرد استثنایی‌اش پاداش داده شد.

The dog eagerly awaited his daily hay.

سگ مشتاقانه منتظر پاداش روزانه‌اش بود.

noun slang

رختخواب (معمولاً برای اشاره به محل انجام سکس)

After a long day of work, all I wanted to do was collapse into the hay and sleep.

بعد از یک روز کاری طولانی، تنها کاری که می‌خواستم انجام دهم این بود که در رختخواب بخزم و بخوابم.

Let's go to the hay.

بیا بریم توی رختخواب.

noun

چندرغاز، پشیز، پول کم

A hundred dollars ain't hay.

صد دلار چندرغاز نیست.

Can you lend me a hay? I need to buy a bus ticket.

آیا می‌تونی به من پول کمی قرض بدی؟ من باید بلیت اتوبوس بگیرم.

verb - intransitive

خشک کردن و انبار کردن (یونجه و مانند آن)

The farmer hayed in the fields all afternoon to prepare for the winter months.

کشاورز تمام بعدازظهر در مزارع یونجه را خشک و انبار می‌کرد تا برای ماه‌های زمستان آماده شود.

We need to hay the meadow before the rain comes tomorrow.

باید قبل از اینکه فردا باران بیاید، علفزار را خشک و انبار کنیم.

verb - transitive

علوفه‌ی خشک دادن

I need to hay the horses.

باید به اسب‌ها علوفه‌ی خشک بدهم.

He hays his cattle every morning.

او هر روز صبح به دام‌هایش علوفه‌ی خشک می‌دهد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد hay

  1. noun
    Synonyms:
    feed money grass forage fodder utilize profit by rest recline chaff roughage provender herbage swath opportunize take-advantage go-to-bed turn to one's advantage make the most of an opportunity

Collocations

make hay

1- علوفه را زدن و در آفتاب پهن کردن 2- از فرصت استفاده کردن

Idioms

make hay

1- علوفه را زدن و در آفتاب پهن کردن 2- از فرصت استفاده کردن

make hay (out) of

از چیزی به سود خود استفاده کردن، فرصت را غنیمت شمردن

make hay while the sun shines

تا تنور داغ است نان را بچسبان، از فرصت استفاده کن

a roll in the hay

(عامیانه) جماع

ارجاع به لغت hay

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «hay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hay

لغات نزدیک hay

پیشنهاد بهبود معانی