آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Collocations
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۲۰ آذر ۱۴۰۲

    Hay

    heɪ heɪ

    شکل جمع:

    hays

    معنی hay | جمله با hay

    noun uncountable

    علوفه‌ی خشک

    The cows gathered around the hay feeder, eagerly awaiting their meal.

    گاوها دور جای علوفه‌ی خشک جمع شده بودند و مشتاقانه منتظر غذای خود بودند.

    He stacked bales of hay in the barn to feed his livestock during the winter.

    او برای تغذیه‌ی دام‌هایش در زمستان، عدل‌های یونجه را در انبار روی هم چید.

    noun

    پاداش

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری

    The hardworking employee was given the hay for his exceptional performance.

    به این کارمند سخت‌کوش به دلیل عملکرد استثنایی‌اش پاداش داده شد.

    The dog eagerly awaited his daily hay.

    سگ مشتاقانه منتظر پاداش روزانه‌اش بود.

    noun slang

    رختخواب (معمولاً برای اشاره به محل انجام سکس)

    After a long day of work, all I wanted to do was collapse into the hay and sleep.

    بعد از یک روز کاری طولانی، تنها کاری که می‌خواستم انجام دهم این بود که در رختخواب بخزم و بخوابم.

    Let's go to the hay.

    بیا بریم توی رختخواب.

    noun

    چندرغاز، پشیز، پول کم

    A hundred dollars ain't hay.

    صد دلار چندرغاز نیست.

    Can you lend me a hay? I need to buy a bus ticket.

    آیا می‌تونی به من پول کمی قرض بدی؟ من باید بلیت اتوبوس بگیرم.

    verb - intransitive

    خشک کردن و انبار کردن (یونجه و مانند آن)

    The farmer hayed in the fields all afternoon to prepare for the winter months.

    کشاورز تمام بعدازظهر در مزارع یونجه را خشک و انبار می‌کرد تا برای ماه‌های زمستان آماده شود.

    We need to hay the meadow before the rain comes tomorrow.

    باید قبل از اینکه فردا باران بیاید، علفزار را خشک و انبار کنیم.

    verb - transitive

    علوفه‌ی خشک دادن

    I need to hay the horses.

    باید به اسب‌ها علوفه‌ی خشک بدهم.

    He hays his cattle every morning.

    او هر روز صبح به دام‌هایش علوفه‌ی خشک می‌دهد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد hay

    1. noun
      Synonyms:
      feed money grass forage fodder utilize profit by rest recline chaff roughage provender herbage swath opportunize take-advantage go-to-bed turn to one's advantage make the most of an opportunity

    Collocations

    make hay

    1- علوفه را زدن و در آفتاب پهن کردن 2- از فرصت استفاده کردن

    Idioms

    make hay

    1- علوفه را زدن و در آفتاب پهن کردن 2- از فرصت استفاده کردن

    make hay (out) of

    از چیزی به سود خود استفاده کردن، فرصت را غنیمت شمردن

    make hay while the sun shines

    تا تنور داغ است نان را بچسبان، از فرصت استفاده کن

    a roll in the hay

    (عامیانه) جماع

    سوال‌های رایج hay

    شکل جمع hay چی میشه؟

    شکل جمع hay در زبان انگلیسی hays است.

    ارجاع به لغت hay

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «hay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/hay

    لغات نزدیک hay

    • - hawthorne effect
    • - haxamerous
    • - hay
    • - hay cock
    • - hay fever
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات ورزشی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    scopolamine hysteric hysterics organic thematic think twice thirster thought-provoking thoughtfulness through throw a tantrum throw in the towel hospitality huge effect hugo فانوس‌ماهی زمردماهی شش‌ماهی لای‌ماهی صحنه‌آرایی صحه صداع صدمه مصدوم ضخیم ضخامت طرز تلفظ مرغوبیت راغب
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.