فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Recline

rɪˈklaɪn rɪˈklaɪn

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb

بر پشت خم شدن یا خوابیدن، سرازیر کردن، خم شدن، تکیه کردن، لمیدن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

He was reclining on a pillow and reading a book.

روی بالش لم داده بود و کتاب می‌خواند.

The child reclined her head on her father's shoulder and fell asleep.

کودک سر خود را روی شانه‌ی پدرش تکیه داد و به خواب رفت.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The doctor asked the patient to recline on the bed.

دکتر از بیمار خواست که روی تخت دراز بکشد.

a reclining chair

صندلی دارای پشتی متحرک، صندلی لمیدنی

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد recline

  1. verb lie down
    Synonyms:
    lie rest lay down repose lounge stretch out stretch sprawl lean slope slant tilt list loll heel cant be recumbent
    Antonyms:
    straighten sit up

ارجاع به لغت recline

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «recline» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/recline

لغات نزدیک recline

پیشنهاد بهبود معانی