بر پشت خم شدن یا خوابیدن، سرازیر کردن، خم شدن، تکیه کردن، لمیدن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی ۵۰۴ واژهی ضروری
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He was reclining on a pillow and reading a book.
روی بالش لم داده بود و کتاب میخواند.
The child reclined her head on her father's shoulder and fell asleep.
کودک سر خود را روی شانهی پدرش تکیه داد و به خواب رفت.
The doctor asked the patient to recline on the bed.
دکتر از بیمار خواست که روی تخت دراز بکشد.
a reclining chair
صندلی دارای پشتی متحرک، صندلی لمیدنی
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «recline» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/recline