گذشتهی ساده:
heeledشکل سوم:
heeledسومشخص مفرد:
heelsوجه وصفی حال:
heelingشکل جمع:
heelsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
در دنبال، کمی در پشت سر، کمی بعد از
1- دارای کفشی که پاشنهاش نیاز به تعمیر دارد 2- کهنه، زهوار دررفته، قراضه، مندرس، فقیرانه
شادی و پایکوبی کردن
شادی و پایکوبی کردن، از خوشی شلنگ انداختن
کمی پشت سر (کسی)، کمی بعد از (کسی)، در دنبال، متعاقب
1- دارای کفش یا جوراب سوراخدار (در پاشنه) 2- قراضه، کهنه، مندرس، بهدردنخور
show one's (or clean pair of) heels
پا به فرار گذاشتن، فلنگ را بستن
فرار کردن، پا به فرار گذاشتن
1- کمی پشت سر، در عقب سر، در دنبال 2- تحت کنترل، در مهار، منضبط
ناگهان چرخ زدن یا بازگشتن، روی پاشنه چرخیدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «heel» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/heel