گذشتهی ساده:
heeledشکل سوم:
heeledسومشخص مفرد:
heelsوجه وصفی حال:
heelingشکل جمع:
heelsپاشنه، پشت سم، (در جمع) پاهای عقب (جانوران)، ته، پاشنه کف، پاشنه جوراب، پاشنهی کفش
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
My shoes are in need of new heels.
کفشهایم نیاز به پاشنهی نو دارند.
under the heel of fascism
زیر فشار ستمگرانهی فاشیسم
under the heel of invaders
زیر چکمههای اشغالگران
a heel of ten degrees to the right
خمشدگی ده درجه به سوی راست
پاشنه گذاشتن به
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
He heeled his horse.
با پاشنهی پا به اسبش سکه زد.
کج شدن، یک ور شدن
These shoes need heeling.
این کفشها نیاز به پاشنهی نو دارند.
The wind was strong and the sailboat kept heeling to the left.
باد قوی بود و قایق بادبانی مرتب به چپ خم میشد.
heel in
(کشاورزی) ریشهی گیاه را بهطورموقت با خاک پوشاندن (تا بعد کاشته شود)
دنبال کردن، ردگیری کردن
to teach a dog to heel
به سگ ردگیری (شکار) را آموختن
مجهز کردن
Don't go there without heeling yourself!
غیرمسلح به آنجا نرو!
a well-heeled customer
مشتری پولدار
در دنبال، کمی در پشت سر، کمی بعد از
1- دارای کفشی که پاشنهاش نیاز به تعمیر دارد 2- کهنه، زهوار دررفته، قراضه، مندرس، فقیرانه
کمی پشت سر (کسی)، کمی بعد از (کسی)، در دنبال، متعاقب
1- دارای کفش یا جوراب سوراخدار (در پاشنه) 2- قراضه، کهنه، مندرس، بهدردنخور
show one's (or clean pair of) heels
پا به فرار گذاشتن، فلنگ را بستن
فرار کردن، پا به فرار گذاشتن
1- کمی پشت سر، در عقب سر، در دنبال 2- تحت کنترل، در مهار، منضبط
ناگهان چرخ زدن یا بازگشتن، روی پاشنه چرخیدن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «heel» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/heel