آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Heel

    hiːl hiːl

    گذشته‌ی ساده:

    heeled

    شکل سوم:

    heeled

    سوم‌شخص مفرد:

    heels

    وجه وصفی حال:

    heeling

    شکل جمع:

    heels

    معنی heel | جمله با heel

    noun countable B2

    پاشنه، پشت سم، (در جمع) پاهای عقب (جانوران)، ته، پاشنه کف، پاشنه جوراب، پاشنه‌ی کفش

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    My shoes are in need of new heels.

    کفش‌هایم نیاز به پاشنه‌ی نو دارند.

    under the heel of fascism

    زیر فشار ستمگرانه‌ی فاشیسم

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    under the heel of invaders

    زیر چکمه‌های اشغالگران

    a heel of ten degrees to the right

    خم‌شدگی ده درجه به سوی راست

    verb - transitive countable

    پاشنه گذاشتن به

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    He heeled his horse.

    با پاشنه‌ی پا به اسبش سکه زد.

    verb - intransitive countable

    کج شدن، یک ور شدن

    These shoes need heeling.

    این کفش‌ها نیاز به پاشنه‌ی نو دارند.

    The wind was strong and the sailboat kept heeling to the left.

    باد قوی بود و قایق بادبانی مرتب به چپ خم می‌شد.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    heel in

    (کشاورزی) ریشه‌ی گیاه را به‌طورموقت با خاک پوشاندن (تا بعد کاشته شود)

    verb - transitive verb - intransitive countable

    دنبال کردن، ردگیری کردن

    to teach a dog to heel

    به سگ ردگیری (شکار) را آموختن

    verb - transitive countable

    مجهز کردن

    Don't go there without heeling yourself!

    غیرمسلح به آنجا نرو!

    a well-heeled customer

    مشتری پولدار

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد heel

    1. verb follow
      Synonyms:
      obey attend

    Idioms

    at heel

    در دنبال، کمی در پشت سر، کمی بعد از

    down at (the) heel(s)

    1- دارای کفشی که پاشنه‌اش نیاز به تعمیر دارد 2- کهنه، زهوار دررفته، قراضه، مندرس، فقیرانه

    kick up one's heels

    شادی و پایکوبی کردن

    شادی و پایکوبی کردن، از خوشی شلنگ انداختن

    on (or upon) the heels of

    کمی پشت سر (کسی)، کمی بعد از (کسی)، در دنبال، متعاقب

    out at the heel(s)

    1- دارای کفش یا جوراب سوراخ‌دار (در پاشنه) 2- قراضه، کهنه، مندرس، به‌دردنخور

    Idioms بیشتر

    show one's (or clean pair of) heels

    پا به فرار گذاشتن، فلنگ را بستن

    take to one's heels

    فرار کردن، پا به فرار گذاشتن

    to heel

    1- کمی پشت سر، در عقب سر، در دنبال 2- تحت کنترل، در مهار، منضبط

    turn one's heel

    ناگهان چرخ زدن یا بازگشتن، روی پاشنه چرخیدن

    سوال‌های رایج heel

    گذشته‌ی ساده heel چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده heel در زبان انگلیسی heeled است.

    شکل سوم heel چی میشه؟

    شکل سوم heel در زبان انگلیسی heeled است.

    شکل جمع heel چی میشه؟

    شکل جمع heel در زبان انگلیسی heels است.

    وجه وصفی حال heel چی میشه؟

    وجه وصفی حال heel در زبان انگلیسی heeling است.

    سوم‌شخص مفرد heel چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد heel در زبان انگلیسی heels است.

    ارجاع به لغت heel

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «heel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/heel

    لغات نزدیک heel

    • - heedful
    • - heedless
    • - heel
    • - heel-and-toe
    • - heelball
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Noah no-brainer halve open-minded once only ostentatious orally open to deuce constipation the bereaved bereaved initiate Swiss ball تملق عازم غبطه غبطه خوردن طرفه العین طلیعه تنبک طویله طویل ظنین عجوزه عروج علاج بفرمایید عمامه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.