امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Heel

hiːl hiːl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    heeled
  • شکل سوم:

    heeled
  • سوم‌شخص مفرد:

    heels
  • وجه وصفی حال:

    heeling
  • شکل جمع:

    heels

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B2
پاشنه، پشت سم، (در جمع) پاهای عقب (جانوران)، ته، پاشنه کف، پاشنه جوراب، پاشنه‌ی کفش

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- My shoes are in need of new heels.
- کفش‌هایم نیاز به پاشنه‌ی نو دارند.
- under the heel of fascism
- زیر فشار ستمگرانه‌ی فاشیسم
- under the heel of invaders
- زیر چکمه‌های اشغالگران
- a heel of ten degrees to the right
- خم‌شدگی ده درجه به سوی راست
verb - transitive countable
پاشنه گذاشتن به
- He heeled his horse.
- با پاشنه‌ی پا به اسبش سکه زد.
verb - intransitive countable
کج شدن، یک ور شدن
- These shoes need heeling.
- این کفش‌ها نیاز به پاشنه‌ی نو دارند.
- The wind was strong and the sailboat kept heeling to the left.
- باد قوی بود و قایق بادبانی مرتب به چپ خم می‌شد.
- heel in
- (کشاورزی) ریشه‌ی گیاه را به‌طورموقت با خاک پوشاندن (تا بعد کاشته شود)
verb - transitive verb - intransitive countable
دنبال کردن، ردگیری کردن
- to teach a dog to heel
- به سگ ردگیری (شکار) را آموختن
verb - transitive countable
مجهز کردن
- Don't go there without heeling yourself!
- غیرمسلح به آنجا نرو!
- a well-heeled customer
- مشتری پولدار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد heel

  1. verb follow
    Synonyms: attend, obey

Idioms

  • at heel

    در دنبال، کمی در پشت سر، کمی بعد از

  • down at (the) heel(s)

    1- دارای کفشی که پاشنه‌اش نیاز به تعمیر دارد 2- کهنه، زهوار دررفته، قراضه، مندرس، فقیرانه

  • kick up one's heels

    شادی و پایکوبی کردن

    شادی و پایکوبی کردن، از خوشی شلنگ انداختن

  • on (or upon) the heels of

    کمی پشت سر (کسی)، کمی بعد از (کسی)، در دنبال، متعاقب

  • out at the heel(s)

    1- دارای کفش یا جوراب سوراخ‌دار (در پاشنه) 2- قراضه، کهنه، مندرس، به‌دردنخور

  • show one's (or clean pair of) heels

    پا به فرار گذاشتن، فلنگ را بستن

  • take to one's heels

    فرار کردن، پا به فرار گذاشتن

  • to heel

    1- کمی پشت سر، در عقب سر، در دنبال 2- تحت کنترل، در مهار، منضبط

  • turn one's heel

    ناگهان چرخ زدن یا بازگشتن، روی پاشنه چرخیدن

ارجاع به لغت heel

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «heel» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/heel

لغات نزدیک heel

پیشنهاد بهبود معانی