آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • لغات هم‌خانواده
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Attend

    əˈtend əˈtend

    معنی attend | جمله با attend

    verb - transitive B1

    (کلاس، جلسه) حاضر شدن در، حضور یافتن در، شرکت کردن در

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی متوسط

    مشاهده

    They attended the wedding.

    در عروسی حضور یافتند.

    Many attended his funeral.

    خیلی‌ها در مجلس ترحیم او شرکت داشتند.

    verb - transitive

    همراه کسی بودن، در خدمت کسی بودن، مراقبت کردن از، مواظبت کردن از، پرستاری کردن از، تیمارداری کردن از

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

    Doctors were few and only attended very sick patients.

    شمار دکترها کم بود و فقط به بیماران رو به مرگ رسیدگی می‌کردند.

    Are you being attended to?

    (معمولاً در فروشگاه‌ها و غیره) آیا کسی به شما رسیده است؟

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    I attended him to the airport.

    او را تا فرودگاه همراهی کردم.

    verb - intransitive

    توجه کردن، گوش کردن

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد attend

    1. verb be present at
      Synonyms:
      be at be present be there show up appear turn up go to visit make it check in make an appearance drop in pop up catch clock in punch in time in ring in make the scene be a guest sit in on come to light frequent haunt punch the clock
      Antonyms:
      be absent
    1. verb pay attention; apply oneself
      Synonyms:
      listen watch note mind heed mark notice observe regard follow hear see to look after pay attention concentrate on ignore pay heed lend an ear catch get a load of listen up devote oneself occupy oneself with hearken keep one’s eye on pick up
      Antonyms:
      ignore neglect disregard be lazy
    1. verb accompany
      Synonyms:
      follow accompany be associated with be connected with occur with result from bear issue from make the scene catch
    1. verb escort
      Synonyms:
      accompany escort guard companion convey usher squire chaperon consort

    لغات هم‌خانواده attend

    • noun
      attention, attendant, attentiveness
    • adjective
      attentive
    • verb - transitive
      attend
    • adverb
      attentively

    ارجاع به لغت attend

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «attend» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/attend

    لغات نزدیک attend

    • - attempted murder
    • - attempted robbery
    • - attend
    • - attend a formal function
    • - attend a lecture
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    اصطلاحات و لغات والیبالی در انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات بسکتبال به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات و اصطلاحات فوتبالی به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    humanistic humanities humongous hunch hydration hypothetically ideally trick turban micromanagement hepatitis orange juice lowboy evolutionist aft رغبت مذمت کردن مذاب ذوب شدن ذوب کردن قلابچه‌ماهی چرم‌ماهی گورخرماهی فیل‌ماهی اعتلا اولویت‌بندی کردن پرآب تهاتر کردن جنوب شرقی جوی
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.