تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
(برای گرفتن چیزی) کوشیدن، سخت تقلا و تلاش کردن، دست به دامن شدن
مد شدن، متداول شدن
فهمیدن، درک کردن
مچ کسی را گرفتن، دست کسی را رو کردن
غافلگیر کردن
جبران کردن عقبماندگی، رسیدن به، جلو زدن
اطلاعات تازه بدست آوردن
در جریان قرار گرفتن، تبادل اخبار و اطلاعات
(برای جبران عقب افتادگی) بیشتر کار کردن
دامنگیر شدن، گرفتار شدن، درگیر شدن، گریبانگیر شدن
دستگیر کردن، به خدمت کسی رسیدن، به حساب کسی رسیدن، به زانو درآوردن
صحبت کردن، تماس گرفتن، ارتباط برقرار کردن
توپ را در هوا گرفتن، بل گرفتن
catch a taxi (or bus or train)
تاکسی (یا اتوبوس یا ترن) گرفتن
سرما خوردن
در یک نظر دیدن، ناگهان دیدن
هرطوری که بشود، به هر وسیله
(عامیانه) گوشمال شدن، مورد مؤاخذه قرار گرفتن
جلو خود را (به ویژه جلو زبان خود را) گرفتن، یکدفعه متوجه شدن و حرف خود را سنجیدن
1- دیدن، مشاهده کردن 2- متوجه شدن 3- در یک نظر زودگذر دیدن
دامنگیر شدن، گرفتار شدن، درگیر شدن، گریبانگیر شدن
دستگیر کردن، به خدمت کسی رسیدن، به حساب کسی رسیدن، به زانو درآوردن
صحبت کردن، تماس گرفتن، ارتباط برقرار کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «catch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/catch