گذشتهی ساده:
nabbedشکل سوم:
nabbedسومشخص مفرد:
nabsوجه وصفی حال:
nabbingقاپیدن، دستگیر کردن، ربودن، بازداشت کردن، گرفتن (بهصورت ناگهانی)
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
They nabbed the best seats in the bus.
آنها پریدند و بهترین صندلیهای اتوبوس را گرفتند.
The police nabbed two car thieves.
پلیس دو سارق اتومبیل را دستگیر کرد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «nab» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nab