آخرین به‌روزرسانی:

Nab

næb næb

گذشته‌ی ساده:

nabbed

شکل سوم:

nabbed

سوم‌شخص مفرد:

nabs

وجه وصفی حال:

nabbing

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive informal

قاپیدن، دستگیر کردن، ربودن، بازداشت کردن، گرفتن (به‌صورت ناگهانی)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

They nabbed the best seats in the bus.

آن‌ها پریدند و بهترین صندلی‌های اتوبوس را گرفتند.

The police nabbed two car thieves.

پلیس دو سارق اتومبیل را دستگیر کرد.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nab

  1. verb seize
    Synonyms:
    take catch grab capture arrest apprehend clutch snatch detain nail cop pick up take into custody run in
    Antonyms:
    release let go

ارجاع به لغت nab

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nab» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/nab

لغات نزدیک nab

پیشنهاد بهبود معانی