گذشتهی ساده:
clutchedشکل سوم:
clutchedسومشخص مفرد:
clutchesوجه وصفی حال:
clutchingشکل جمع:
clutchesچنگ، چنگال، کلاچ (اتومبیل)، صفحه اتصال، وضع دشوار، چنگ زدن، محکم گرفتن
کلاچ، صفحهی اتصال
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The drowning man clutched at my arm.
مردی که درحال غرق شدن بود، به بازویم چسبید.
She clutched her baby tightly in her arms.
او بچهاش را محکم در بغل نگه داشت.
the firm clutch of his hand
فشار محکم دست او
He escaped the clutches of the secret police.
او از چنگال پلیس مخفی فرار کرد.
It is useful in a clutch.
هنگام اضطرار به درد میخورد.
a clutch situation
موقعیت خطیر
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «clutch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clutch