با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Clutch

klʌtʃ klʌtʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    clutched
  • شکل سوم:

    clutched
  • سوم‌شخص مفرد:

    clutches
  • وجه وصفی حال:

    clutching
  • شکل جمع:

    clutches

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive verb - intransitive C2
چنگ، چنگال، کلاچ (اتومبیل)، صفحه اتصال، وضع دشوار، چنگ زدن، محکم گرفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
noun verb - transitive verb - intransitive
کلاچ، صفحه‌ی اتصال
- The drowning man clutched at my arm.
- مردی که درحال غرق شدن بود، به بازویم چسبید.
- She clutched her baby tightly in her arms.
- او بچه‌اش را محکم در بغل نگه‌ داشت.
- the firm clutch of his hand
- فشار محکم دست او
- He escaped the clutches of the secret police.
- او از چنگال پلیس مخفی فرار کرد.
- It is useful in a clutch.
- هنگام اضطرار به درد می‌خورد.
- a clutch situation
- موقعیت خطیر
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clutch

  1. noun strong hold
    Synonyms: clamp, clasp, clench, clinch, connection, coupling, grapple, grasp, grip, gripe, link
  2. verb grab, snatch
    Synonyms: catch, cherish, clasp, clench, clinch, cling to, collar, embrace, fasten, glom, grapple, grasp, grip, harbor, hold, hook, keep, nab, nail, put the snare on, seize, snag, snatch, take
    Antonyms: let go, unfasten

ارجاع به لغت clutch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clutch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/clutch

لغات نزدیک clutch

پیشنهاد بهبود معانی