آخرین به‌روزرسانی:

Embrace

ɪmˈbreɪs ɪmˈbreɪs

گذشته‌ی ساده:

embraced

شکل سوم:

embraced

سوم‌شخص مفرد:

embraces

وجه وصفی حال:

embracing

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C1

(با میل) پذیرفتن، استفاده کردن از

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح پیشرفته

مشاهده

to embrace an opportunity.

از فرصت استفاده کردن.

after the war, the Japanese began to embrace Western ways.

بعد از جنگ، ژاپنی‌ها شروع به پذیرش روش‌های غربی کردند.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

to embrace a new profession.

حرفه‌ی جدید را با رغبت آغاز کردن.

verb - transitive verb - intransitive

احاطه کردن، فرا گرفتن (دور چیزی)، گردگیری کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

an isle embraced by the blue sea.

جزیره‌ی کوچکی که دریای نیلگون گرداگرد آن را گرفته است.

verb - transitive

شامل بودن، در بر داشتن، حاوی بودن

biology also embraces botany and zoology.

زیست‌شناسی، گیاه‌شناسی و جانورشناسی را هم در بر می‌گیرد.

verb - intransitive verb - transitive

در آغوش گرفتن، در بغل گرفتن، بغل کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی ۵۰۴ واژه‌ی ضروری

مشاهده

she embraced and kissed her son.

پسر خود را بغل کرد و بوسید.

they embraced and wept.

آنان یکدیگر را در آغوش گرفتند و گریستند.

noun

در آغوش گیری، آغوش

she felt safe in her mother's embrace.

در آغوش مادرش احساس مصونیت می‌کرد.

verb - transitive

متوجه شدن، دریافتن، درک کردن

her glance embraced the scene.

نگاهش متوجه صحنه شد.

verb - transitive

حقوق (به طور غیر قانونی به هیئت منصفه دستور دادن یا آن را تحت تاثیر قرار دادن) اعمال نفوذ کردن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی حقوق

مشاهده
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد embrace

  1. verb hold tightly in one’s arms
    Synonyms:
    hug squeeze hold clasp cuddle clinch fold snuggle clutch grasp grip press wrap encircle enfold cradle seize grab envelop cling fondle bear hug take in arms entwine nuzzle lock
    Antonyms:
    release let go
  1. verb include in one’s beliefs; take into account
    Synonyms:
    include take into account accept admit take in adopt contain comprise embody cover encompass involve incorporate take on have deal with receive welcome subsume enclose espouse provide for take up accommodate make use of avail oneself of seize grab get into go in for take advantage of
    Antonyms:
    reject exclude disbelieve distrust shun

سوال‌های رایج embrace

گذشته‌ی ساده embrace چی میشه؟

گذشته‌ی ساده embrace در زبان انگلیسی embraced است.

شکل سوم embrace چی میشه؟

شکل سوم embrace در زبان انگلیسی embraced است.

وجه وصفی حال embrace چی میشه؟

وجه وصفی حال embrace در زبان انگلیسی embracing است.

سوم‌شخص مفرد embrace چی میشه؟

سوم‌شخص مفرد embrace در زبان انگلیسی embraces است.

ارجاع به لغت embrace

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «embrace» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/embrace

لغات نزدیک embrace

پیشنهاد بهبود معانی