گذشتهی ساده:
entwinedشکل سوم:
entwinedسومشخص مفرد:
entwinesوجه وصفی حال:
entwiningهمچنین میتوان از intwine به جای entwine استفاده کرد.
( entwist =) بههم پیچیدن، بههم پیچاندن، (مج) بافتن، مثل طناب تابیدن، در آغوش گرفتن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A column entwined by ivy.
ستونی که پاپیتال دور آن پیچیده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «entwine» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/entwine