فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Entwine

ɪnˈtwaɪn ɪnˈtwaɪn

گذشته‌ی ساده:

entwined

شکل سوم:

entwined

سوم‌شخص مفرد:

entwines

وجه وصفی حال:

entwining

توضیحات:

همچنین می‌توان از intwine به‌ جای entwine استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله

( entwist =) به‌هم پیچیدن، به‌هم پیچاندن، (مج) بافتن، مثل طناب تابیدن، در آغوش گرفتن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

A column entwined by ivy.

ستونی که پاپیتال دور آن پیچیده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد entwine

  1. verb twist around
    Synonyms:
    wind twine weave curl spiral entangle intertwine surround embrace encircle knit lace braid plait coil interlace interweave enmesh wreathe corkscrew interplait
    Antonyms:
    unwind untwist unravel

ارجاع به لغت entwine

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «entwine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/entwine

لغات نزدیک entwine

پیشنهاد بهبود معانی