با پر کردن فرم نظرسنجی، برنده‌ی ۶ ماه اشتراک هوش مصنوعی به قید قرعه شوید 🎉

Entwine

ɪnˈtwaɪn ɪnˈtwaɪn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    entwined
  • شکل سوم:

    entwined
  • سوم شخص مفرد:

    entwines
  • وجه وصفی حال:

    entwining

توضیحات

همچنین می‌توان از intwine به‌ جای entwine استفاده کرد.

معنی و نمونه‌جمله

( entwist =) به‌هم پیچیدن، به‌هم پیچاندن، (مج) بافتن، مثل طناب تابیدن، در آغوش گرفتن
- A column entwined by ivy.
- ستونی که پاپیتال دور آن پیچیده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد entwine

  1. verb twist around
    Synonyms: braid, coil, corkscrew, curl, embrace, encircle, enmesh, entangle, interlace, interplait, intertwine, interweave, knit, lace, plait, spiral, surround, twine, weave, wind, wreathe
    Antonyms: unravel, untwist, unwind

ارجاع به لغت entwine

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «entwine» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ مهر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/entwine

لغات نزدیک entwine

پیشنهاد بهبود معانی