گذشتهی ساده:
braidedشکل سوم:
braidedسومشخص مفرد:
braidsوجه وصفی حال:
braidingشکل جمع:
braidsقیطان، گلابتون، مغزی، نوار، حاشیه
The intricate gold braid on his military uniform indicated his high rank.
قیطان طلایی پیچیده روی یونیفرم نظامی او نشانهی مقام بالای او بود.
The decorative braids on the hem of the dress added an elegant touch to the garment.
نوارهای تزیینی روی لبهی لباس، جلوهی زیبایی به لباس بخشیده است.
انگلیسی آمریکایی آرایش و پیرایش موی بافتهشده، بافت
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
school girls in braids and blue uniforms
دختر مدرسهایها با موهای بافتهشده و روپوشهای آبی
I need to learn how to do a fishtail braid for my friend's wedding.
من باید یاد بگیرم که چگونه برای عروسی دوستم بافت تیغماهی انجام دهم.
انگلیسی آمریکایی بافتن
She wore her hair braided in a pigtail.
او گیسوی خود را دماسبی بافته بود.
to braid a straw mat
حصیر بافتن
She has long braided hair.
او موی بلند بافتهای دارد.
مخلوط کردن، آمیختن، درهم کردن، قاطی کردن
The artist decided to braid different colors together to create a unique pattern.
هنرمند تصمیم گرفت رنگهای مختلف را با هم مخلوط کند تا الگوی منحصربهفردی ایجاد کند.
The flavors of spices and herbs are beautifully braided in this recipe.
طعم ادویهها و سبزیجات بهخوبی در این دستور غذا قاطی شده است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «braid» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/braid