با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Braiding

American: ˈbreɪdɪŋ British: ˈbreɪdɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    braided
  • شکل سوم:

    braided
  • سوم‌شخص مفرد:

    braids

معنی

noun
چیزهایی که از قیطان یا نوار درست می‌شود، قیطان، نوار یا توری قیطانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد braiding

  1. verb Make by braiding or interlacing
    Synonyms: interweaving, weaving, plaiting, lacing, twisting, trimming, tricking, stringing, starting, snatching, reproaching, pleating, ornamenting, meshing, twining, knitting, interlacing, fancying, entwining, bordering, banding
  2. noun Trimming used to decorate clothes or curtains
    Synonyms: braid, gold braid

ارجاع به لغت braiding

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «braiding» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/braiding

لغات نزدیک braiding

پیشنهاد بهبود معانی