فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

Bordering

ˈbɔːrdərɪŋ ˈbɔːdərɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bordered
  • شکل سوم:

    bordered
  • سوم شخص مفرد:

    borders

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • adjective
    هم‌مرز، دارای مرز مشترک
    • - bordering countries
    • - کشورهای هم‌مرز
    • - Tourism has suffered from the country's proximity to unrest in bordering areas.
    • - ناآرامی در مناطق مرزی به صنعت گردشگری زیان وارد کرده است.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد bordering

  1. adjective next to
    Synonyms: bounding, neighboring, adjoining, edging, on the edge of, near, adjacent, abutting, next door, touching, skirting
    Antonyms: faraway, apart, far, separate

ارجاع به لغت bordering

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bordering» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bordering

لغات نزدیک bordering

پیشنهاد بهبود معانی