فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bordering

ˈbɔːrdərɪŋ ˈbɔːdərɪŋ

گذشته‌ی ساده:

bordered

شکل سوم:

bordered

سوم‌شخص مفرد:

borders

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective

هم‌مرز، دارای مرز مشترک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

bordering countries

کشورهای هم‌مرز

Tourism has suffered from the country's proximity to unrest in bordering areas.

ناآرامی در مناطق مرزی به صنعت گردشگری زیان وارد کرده است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bordering

  1. adjective next to
    Synonyms:
    near adjacent adjoining neighboring next door touching abutting bounding edging skirting on the edge of
    Antonyms:
    far faraway apart separate

ارجاع به لغت bordering

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bordering» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bordering

لغات نزدیک bordering

پیشنهاد بهبود معانی