آخرین به‌روزرسانی:

Borderland

ˈbɔːrdəlænd ˈbɔːdəlænd

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun

زمین مرزی یا سرحدی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

The borderland was infested by robbers and smugglers.

نواحی سرحدی مملو بود از دزدان و قاچاقچیان.

the vague borderland between waking and sleep

مرز مبهم مابین بیداری و خواب

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد borderland

  1. noun the line or area separating geopolitical units
    Synonyms:
    border boundary frontier border district march marchland

ارجاع به لغت borderland

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «borderland» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/borderland

لغات نزدیک borderland

پیشنهاد بهبود معانی