گذشتهی ساده:
borderedشکل سوم:
borderedسومشخص مفرد:
bordersوجه وصفی حال:
borderingشکل جمع:
bordersحد، مرز، سرحد، سامان، حاشیه، لبه، خط مرزی، کناره، خط سرحدی
The garden had beautiful flower borders.
باغ حاشیههای گلکاری شدهی زیبایی داشت.
They crossed the border.
آنان از مرز رد شدند.
Her overcoat was bordered with fur.
پالتوی او دارای حاشیهای از خز بود.
The curtain is white with a gold border.
پرده سفید با کنارهی طلایی است.
Gorgan is close to the Turkmen border.
گرگان نزدیک به مرز ترکمنستان است.
defending the country's borders
دفاع از سرحدات کشور
حاشیه گذاشتن، محدود کردن، لبه گذاشتن، سجاف کردن، حاشیه دوزی کردن، لبه گذاشتن به
در مرز یا حاشیه ی چیزی قرار داشتن، هم مرز بودن، (مجازی) نزدیک بودن به، در شرف (انجام) بودن، مجاور بودن
Huge sycamore trees bordered the road on both sides.
درختان عظیم چنار دو طرف جاده را پوشانده بود.
On the north, the house is bordered by a narrow river.
خانه از شمال محدود است به رودی باریک.
an excitement which bordered on insanity
هیجانی که به سرحد جنون رسید
The two countries border on each other.
آن دو کشور هممرز هستند.
Their treatment of each other bordered on brutality.
رفتارشان با هم، دست کمی از وحشیگری نداشت.
مجاور بودن، نزدیک بودن، هممرز بودن، مشابه بودن، همانند بودن
سرزمین مرزی بین انگلیس و اسکاتلند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «border» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/border