آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Collocations
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۳ آذر ۱۴۰۲

    Border

    ˈbɔːrdər ˈbɔːdə

    گذشته‌ی ساده:

    bordered

    شکل سوم:

    bordered

    سوم‌شخص مفرد:

    borders

    وجه وصفی حال:

    bordering

    شکل جمع:

    borders

    معنی border | جمله با border

    noun countable B1

    حد، مرز، سرحد، سامان، حاشیه، لبه، خط مرزی، کناره، خط سرحدی

    The garden had beautiful flower borders.

    باغ حاشیه‌های گل‌کاری شده‌ی زیبایی داشت.

    They crossed the border.

    آنان از مرز رد شدند.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    Her overcoat was bordered with fur.

    پالتوی او دارای حاشیه‌ای از خز بود.

    The curtain is white with a gold border.

    پرده سفید با کناره‌ی طلایی است.

    Gorgan is close to the Turkmen border.

    گرگان نزدیک به مرز ترکمنستان است.

    defending the country's borders

    دفاع از سرحدات کشور

    noun countable

    (دوزندگی) سجاف، لبه دوزی، حاشیه دوزی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    verb - transitive

    حاشیه گذاشتن، محدود کردن، لبه گذاشتن، سجاف کردن، حاشیه دوزی کردن، لبه گذاشتن به

    verb - intransitive

    در مرز یا حاشیه ی چیزی قرار داشتن، هم مرز بودن، (مجازی) نزدیک بودن به، در شرف (انجام) بودن، مجاور بودن

    Huge sycamore trees bordered the road on both sides.

    درختان عظیم چنار دو طرف جاده را پوشانده بود.

    On the north, the house is bordered by a narrow river.

    خانه از شمال محدود است به رودی باریک.

    نمونه‌جمله‌های بیشتر

    an excitement which bordered on insanity

    هیجانی که به سرحد جنون رسید

    The two countries border on each other.

    آن دو کشور هم‌مرز هستند.

    Their treatment of each other bordered on brutality.

    رفتارشان با هم، دست کمی از وحشی‌گری نداشت.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد border

    1. noun outermost edge, margin
      Synonyms:
      end limit line edge brim skirt fringe boundary bounds rim margin outskirt circumference extremity periphery lip brink confine hem trim trimming bound selvage verge
      Antonyms:
      middle center inside interior
    1. noun boundary; frontier
      Synonyms:
      edge line perimeter borderline frontier beginning entrance threshold door sideline outpost march pale marchland
      Antonyms:
      territory region mainland
    1. verb bound on; be on the edge
      Synonyms:
      touch join adjoin neighbor edge skirt fringe line rim frame side flank abut hem verge define outline mark off set off surround encircle enclose circumscribe delineate contour trim bind communicate march decorate
      Antonyms:
      center be inside

    Phrasal verbs

    border on

    مجاور بودن، نزدیک بودن، هم‌مرز بودن، مشابه بودن، همانند بودن

    Collocations

    the border

    سرزمین مرزی بین انگلیس و اسکاتلند

    سوال‌های رایج border

    گذشته‌ی ساده border چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده border در زبان انگلیسی bordered است.

    شکل سوم border چی میشه؟

    شکل سوم border در زبان انگلیسی bordered است.

    شکل جمع border چی میشه؟

    شکل جمع border در زبان انگلیسی borders است.

    وجه وصفی حال border چی میشه؟

    وجه وصفی حال border در زبان انگلیسی bordering است.

    سوم‌شخص مفرد border چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد border در زبان انگلیسی borders است.

    ارجاع به لغت border

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «border» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/border

    لغات نزدیک border

    • - bordelaise sauce
    • - bordello
    • - border
    • - border crossing
    • - border on
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    oleate safecracker fluffy gutter press dislikable by default misogynistic miss the boat moisturize molasses monetary monetization moon over more or less motherless مبدأ غلط منشا گذاشتن سطل خوراک خوراکی بشقاب صبر صبور گزند دنبال کردن منظور مغازه صبح
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.