با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

Border On

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • phrasal verb
    مجاور بودن، نزدیک بودن، هم‌مرز بودن، مشابه بودن، همانند بودن
    • - Both republics border on the Black Sea.
    • - دو جمهوری در مجاورت دریای سیاه قرار دارند.
    • - His behavior was so rude that it bordered on being disrespectful.
    • - رفتارش آنقدر بی‌ادبانه بود که شبیه بی‌احترامی بود.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد border on

  1. verb come close to; approximate
    Synonyms: abut, adjoin, approach, be like, be similar to, come near, compare, connect, contact, echo, impinge, join, lie near, lie next to, march, match, near, neighbor, parallel, resemble, touch, verge on
    Antonyms: not touch

ارجاع به لغت border on

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «border on» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/border-on-or-upon

لغات نزدیک border on

پیشنهاد بهبود معانی