۷۰٪ تخفیف تا پایان اسفند - اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی 💚

Neighbor

ˈneɪbər ˈneɪbə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    neighbors

توضیحات

حالت نوشتاری در انگلیسی بریتانیایی neighbour است.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
همسایه، هم دیوار، نفر بعدی، نفر بغل دست، (به ویژه کشور یا قوم) همجوار، همنوع

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- My neighbor has bought a new car.
- همسایه‌ی من ماشین نو خریده است.
- Iran and Afghanistan are neighbors.
- ایران و افغانستان همسایه‌اند.
adjective
نزدیک، مجاور
verb - transitive
همسایه شدن با، مجاور شدن
- the earth and its neighboring planets
- کره‌ی زمین و سیارات هم‌جوار آن
- The U.S. neighbors the northern border of Mexico.
- امریکا مجاور مرزهای شمالی مکزیک است.
verb - intransitive
همسایه شدن، مجاور شدن
verb - transitive
هم مرز کردن، با هم صمیمی کردن، دارای روابط نزدیک کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد neighbor

  1. noun person who lives close by
    Synonyms:
    next-door neighbor nearby resident friend acquaintance homebody bystander
  1. verb be next to
    Synonyms:
    be near touch be adjacent be nearby adjoin border connect join abut be contiguous butt against communicate line verge march surround

ارجاع به لغت neighbor

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «neighbor» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/neighbor

لغات نزدیک neighbor

پیشنهاد بهبود معانی