فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Homebody

ˈhoʊmbɑːdi ˈhəʊmbɒdi

شکل جمع:

homebodies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

انگلیسی آمریکایی خانه‌نشین، خانه‌دوست، اهل خانه (شخصی که ماندن در خانه را به بیرون رفتن ترجیح می‌دهد)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری

I used to go out a lot, but these days I'm more of a homebody.

قبلاً زیاد بیرون می‌رفتم، اما این روزها بیشتر خانه‌نشین شده‌ام.

I’m not antisocial—I’m a homebody who enjoys peace and quiet.

من ضداجتماعی نیستم؛ فردی خانه‌دوستم که از آرامش و سکوت لذت می‌برم.

نمونه‌جمله‌های بیشتر

She described herself as a homebody who loves cooking and watching movies.

خودش را به‌عنوان فردی علاقه‌مند به خانه ماندن توصیف کرد که عاشق آشپزی و تماشای فیلم است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد homebody

  1. noun a person who enjoys spending most of their time at home and finds contentment in domestic activities

ارجاع به لغت homebody

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «homebody» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/homebody

لغات نزدیک homebody

پیشنهاد بهبود معانی