آخرین به‌روزرسانی:

Homebound

American: ˈhomˌbɑːwnd British: ˈhomˌbɑːwnd

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective

عازم خانه (یا وطن)، راهی میهن

Our boat was homebound.

کشتی ما عازم کشورمان بود.

adjective

محدود به خانه، زمین‌گیر، خانه‌نشین

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد homebound

  1. adjective confined usually by illness
    Synonyms:
    housebound shut in

ارجاع به لغت homebound

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «homebound» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/homebound

لغات نزدیک homebound

پیشنهاد بهبود معانی