گذشتهی ساده:
touchedشکل سوم:
touchedسومشخص مفرد:
touchesوجه وصفی حال:
touchingدست زدن، لمس کردن
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی واژگان کاربردی سطح متوسط
Please don't touch!
لطفاً دست نزنید!
He touched his hand to his cap.
دستش را به کلاهش زد.
I was afraid to touch the hot iron.
میترسیدم به اتوی داغ دست بزنم.
If you touch the snake, he will bite you.
اگر به مار دست بزنی، تو را خواهد گزید.
Suddenly a hand touched his shoulder.
ناگهان دستی شانهاش را لمس کرد.
She had not touched the piano since her husband's death.
از هنگام مرگ شوهرش تاکنون دستش به پیانو نخورده بود.
با هم تماس داشتن، به هم مماس بودن، به هم چسبیدن، به هم چسبیده بودن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The lovers' lips touched.
لبهای عشاق به هم چسبید.
A line that touches the circle.
خطی که با دایره مماس است.
His farm touches the river.
حد مزرعهی او به رودخانه میرسد.
صدمه زدن، آسیب رساندن، زیان رساندن
The hacker tried to touch the company's database.
هکر سعی کرد به پایگاه دادهی این شرکت آسیب برساند.
The criminal touched the victim with a knife.
جنایتکار با چاقو به مقتول صدمه زد.
Fruits touched by frost.
میوههایی که سرما به آنها آسیب رسانده است.
لب زدن، خوردن، نوشیدن، دست زدن (نوشیدنی و غذا) (معمولاً در جملههای منفی میآید)
The prisoner hadn't touched his food.
زندانی لب به غذایش نزده بود.
They didn't touch the dessert.
دسر را نخوردند.
I won't touch that drink.
به این نوشیدنی لب نخواهم زد.
متأثر کردن، تأثیر گذاشتن، تحتتأثیر قرار دادن
I was touched by their kindness.
مهربانی آنان مرا تحتتأثیر قرار داد.
His war experiences seem not to have touched him at all.
به نظر میرسد تجربیاتش در زمان جنگ اصلاً او را تحتتأثیر قرار نداده است.
His words touched us deeply.
سخنان او در ما عمیقاً اثر کرد.
برابری کردن، قابل مقایسه بودن، به پای کسی یا چیزی رسیدن (معمولاً در جملههای منفی میآید)
Nothing can touch that leather for durability.
از نظر دوام هیچچیز با آن چرم قابلمقایسه نیست.
Nobody's cooking can touch Homa's.
آشپزی هیچکس به پای آشپزی هما نمیرسد.
کمی، اندکی، یک خرده، مقدار کم
Mina has a touch of the flu.
مینا کمی سرماخوردگی دارد.
a touch of fever
کمی تب
a touch of garlic in the salad
یک خرده سیر در سالاد
There was a touch of sadness in what she said.
حرفهایی که میزد، با اندکی حزن آمیخته بود.
نکته، ریزهکاری، اشاره
the film's most inventive touch
نوآورانهترین نکتهی فیلم
The writer's use of vivid metaphors was just the touch needed to bring the story to life.
استفادهی نویسنده از استعارههای صریح تنها نکتهای بود که برای جان بخشیدن به داستان لازم بود.
لامسه، بساوایی (حس)
the sense of touch
حس لامسه
لمس، تماس دست، برخورد دست، اشارهی دست، تماس، اشاره
He saluted us with a touch to his cap.
با دست زدن به کلاهش نسبت به ما ادای احترام کرد.
he has a gentle touch
دستش ملایمت دارد
(در) ارتباط، (در) تماس، مطلع، باخبر
He is out of touch with the modern world.
او از دنیای امروز بیخبر است.
Sue and I never kept in touch after college.
من و سو پس از کالج هرگز در تماس نبودیم.
to keep in touch with friends
با دوستان در تماس بودن
توانایی، استعداد، مهارت
As a painter, he has lost his touch.
از نظر نقاشی مهارت خود را از دست داده است.
Joan had a wonderful touch in dealing with children.
جان در سروکار با کودکان استعداد شگرفی داشت.
ورزش کنترل توپ، تسلط بر توپ
Lionel Messi's touch on the ball is unparalleled.
کنترل توپ لیونل مسی بینظیر است.
The defender's touch was too weak, allowing the opponent to steal the ball.
کنترل توپ مدافع بسیار ضعیف بود و به حریف اجازه داد توپ را بدزدد.
ورزش کنار زمین (فوتبال و راگبی)
The ball went out of touch.
توپ از کنار زمین بیرون رفت.
The ball crossed the touch.
توپ از کنار زمین عبور کرد.
ارتباط داشتن، سروکار داشتن، مربوط بودن، پرداختن
A book touching every aspect of rural life.
کتابی که به کلیهی جنبههای زندگی روستایی میپردازد.
His speech touched two important topics.
نطق او دو مطلب عمده را در بر میگرفت.
(هواپیما) فرود آمدن
1- منفجر کردن 2- دقیقاً نشان دادن، نمایندگی کردن 3- (بهویژه بهطور خشونت آمیز) موجب شدن، انگیزاندن
1- (عکس یا نقاشی و غیره) رتوش کردن، دستکاری کردن 2- (با ضربهی سبک و غیره) هوشیار کردن، برانگیختن
(به مطلبی) اشاره کردن، ذکر کردن
تماس داشتن با، در رابطه بودن با، در تماس بودن با
گول خور، زود باور
در تماس بودن، رابطه داشتن، در ارتباط بودن
امتحان کردن، آزمودن، محک زدن
(دست یا لمس کردن) افسونآمیز
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «touch» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/touch