گذشتهی ساده:
thumbedشکل سوم:
thumbedسومشخص مفرد:
thumbsوجه وصفی حال:
thumbingشکل جمع:
thumbsکالبدشناسی شست (بیرونیترین انگشت دست)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
He thumbed his opponent in the eye.
شست خود را به چشم حریفش فرو برد.
She sucked her thumb.
شستش را مکید.
سفر رایگان سفر کردن، تقاضای سواری مجانی کردن، مجانی سوار شدن (در کنار جاده ایستادن و با بلند کردن شست)
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی سفر
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Peter thumbed a ride to Ghazvin.
پیتر تا قزوین بهطور رایگان سفر کرد.
Instead of taking the bus, they prefer to thumb rides.
جای سوار شدن به اتوبوس، ترجیح میدهند تقاضای سواری مجانی کنند.
جای شست (در دستکش)
He found it difficult to pick up small objects with the thumb of his winter glove.
برداشتن اشیای کوچک با جای شست دستکش زمستانی برای او دشوار بود.
The thumb of the mitten was adorned.
جای شست دستکش یکانگشتی مزین شده بود.
هر چیز شستمانند
The giant cactus had thorn-like projections that resembled thumbs.
کاکتوس غولپیکر برآمدگیهای خارمانندی داشت که شبیه شست بود.
The mushroom's cap had a distinct thumb-like appearance.
کلاهک قارچ ظاهری شبیه به انگشت شست داشت.
معماری حاشیهی محدب (برآمده)
The thumb on the edge of the shelf prevented items from falling off.
حاشیهی محدب لبهی قفسه مانع از افتادن وسایل میشد.
The cabinet door had a thumb.
در کابینت حاشیهی محدب داشت.
ورق زدن (کتاب)، تورق کردن
He thumbed through the book only looking at the pictures.
او کتاب را ورق زد و فقط به تصویرهای آن نگاه کرد.
He likes to thumb through magazines.
دوست دارد مجلات را ورق بزند.
فرسوده کردن، کثیف کردن (با ورق زدن مکرر)
The pages of the book were thumbed.
صفحات کتاب فرسوده شدند.
He absentmindedly thumbed the corner of his notebook while deep in thought.
وقتی که در فکر فرو رفته بود، گوشهی دفترش را کثیف کرد.
نشان رد کردن یا نپذیرفتن چیزی (گرفتن شست به طرف پایین)
دستوپاچلفتی، بیدستوپا
thumb one's nose (at someone or something)
تحقیر کردن، ناچیز شمردن، دستکم گرفتن، جدی نگرفتن، بیاهمیت جلوه دادن
(بالا بردن انگشت شست) نشانهی پذیرش یا پسندیدن چیزی (در ایران در دهههای گذشته به نشاندادن شست بیلاخ گفته میشد و حرکت توهینآمیزی دانسته میشد که امروزه دیگر چنین نیست)
بیکار نشستن، عاطل و باطل بودن
تحت نفوذ یا فرمان کسی
چشمگیر و ناخوشایند بودن
قاعدهی تجربی، قانون کلی، قانون نانوشته، قاعدهی سرانگشتی (قانون کلی مبتنیبر تجربه)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «thumb» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thumb