آیکن بنر

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

سطح‌بندی CEFR در فست دیکشنری

مشاهده
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • انگلیسی به انگلیسی
    • مترادف و متضاد
    • Phrasal verbs
    • Idioms
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: ۱۴ آبان ۱۴۰۳

    Thumb

    θʌm θʌm

    گذشته‌ی ساده:

    thumbed

    شکل سوم:

    thumbed

    سوم‌شخص مفرد:

    thumbs

    وجه وصفی حال:

    thumbing

    شکل جمع:

    thumbs

    معنی thumb | جمله با thumb

    noun countable

    کالبدشناسی شست (بیرونی‌ترین انگشت دست)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

    مشاهده

    He thumbed his opponent in the eye.

    شست خود را به چشم حریفش فرو برد.

    She sucked her thumb.

    شستش را مکید.

    verb - intransitive verb - transitive

    سفر رایگان سفر کردن، تقاضای سواری مجانی کردن، مجانی سوار شدن (در کنار جاده ایستادن و با بلند کردن شست)

    link-banner

    لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی سفر

    مشاهده

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس

    Peter thumbed a ride to Ghazvin.

    پیتر تا قزوین به‌طور رایگان سفر کرد.

    Instead of taking the bus, they prefer to thumb rides.

    جای سوار شدن به اتوبوس، ترجیح می‌دهند تقاضای سواری مجانی کنند.

    noun

    جای شست (در دستکش)

    He found it difficult to pick up small objects with the thumb of his winter glove.

    برداشتن اشیای کوچک با جای شست دستکش زمستانی برای او دشوار بود.

    The thumb of the mitten was adorned.

    جای شست دستکش یک‌انگشتی مزین شده بود.

    noun

    هر چیز شست‌مانند

    The giant cactus had thorn-like projections that resembled thumbs.

    کاکتوس غول‌پیکر برآمدگی‌های خارمانندی داشت که شبیه شست بود.

    The mushroom's cap had a distinct thumb-like appearance.

    کلاهک قارچ ظاهری شبیه به انگشت شست داشت.

    noun

    معماری حاشیه‌ی محدب (برآمده)

    The thumb on the edge of the shelf prevented items from falling off.

    حاشیه‌ی محدب لبه‌ی قفسه مانع از افتادن وسایل می‌شد.

    The cabinet door had a thumb.

    در کابینت حاشیه‌ی محدب داشت.

    verb - intransitive verb - transitive

    ورق زدن (کتاب)، تورق کردن

    He thumbed through the book only looking at the pictures.

    او کتاب را ورق زد و فقط به تصویرهای آن نگاه کرد.

    He likes to thumb through magazines.

    دوست دارد مجلات را ورق بزند.

    verb - transitive

    فرسوده کردن، کثیف کردن (با ورق زدن مکرر)

    The pages of the book were thumbed.

    صفحات کتاب فرسوده شدند.

    He absentmindedly thumbed the corner of his notebook while deep in thought.

    وقتی که در فکر فرو رفته بود، گوشه‌ی دفترش را کثیف کرد.

    پیشنهاد بهبود معانی

    انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد thumb

    1. noun a convex molding having a cross section in the form of a quarter of a circle or of an ellipse
      Synonyms:
      controlled governed under one's control clumsy inept fumbling quarter round ovolo first digit preaxial digit pollex
    1. verb to look through reading matter casually.
      Synonyms:
      scan skim browse glance at flip through flip riffle riff leaf dip into flick finger run-through
    1. verb travel by getting free rides from motorists
      Synonyms:
      hitchhike hitch

    Phrasal verbs

    thumb down

    نشان رد کردن یا نپذیرفتن چیزی (گرفتن شست به طرف پایین)

    Idioms

    all thumbs

    دست‌وپاچلفتی، بی‌دست‌وپا

    thumb one's nose (at someone or something)

    تحقیر کردن، ناچیز شمردن، دست‌کم گرفتن، جدی نگرفتن، بی‌اهمیت جلوه دادن

    thumbs up

    (بالا بردن انگشت شست) نشانه‌ی پذیرش یا پسندیدن چیزی (در ایران در دهه‌های گذشته به نشان‌دادن شست بیلاخ گفته می‌شد و حرکت توهین‌آمیزی دانسته می‌شد که امروزه دیگر چنین نیست)

    twiddling one's thumb

    بیکار نشستن، عاطل و باطل بودن

    under someone's thumb

    تحت نفوذ یا فرمان کسی

    Idioms بیشتر

    stand out like a sore thumb

    چشمگیر و ناخوشایند بودن

    rule of thumb

    قاعده‌ی تجربی، قانون کلی، قانون نانوشته، قاعده‌ی سرانگشتی (قانون کلی مبتنی‌بر تجربه)

    سوال‌های رایج thumb

    گذشته‌ی ساده thumb چی میشه؟

    گذشته‌ی ساده thumb در زبان انگلیسی thumbed است.

    شکل سوم thumb چی میشه؟

    شکل سوم thumb در زبان انگلیسی thumbed است.

    شکل جمع thumb چی میشه؟

    شکل جمع thumb در زبان انگلیسی thumbs است.

    وجه وصفی حال thumb چی میشه؟

    وجه وصفی حال thumb در زبان انگلیسی thumbing است.

    سوم‌شخص مفرد thumb چی میشه؟

    سوم‌شخص مفرد thumb در زبان انگلیسی thumbs است.

    ارجاع به لغت thumb

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «thumb» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۸ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/thumb

    لغات نزدیک thumb

    • - thulia
    • - thulium
    • - thumb
    • - thumb down
    • - thumb drive
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    انواع سبزیجات به انگلیسی

    انواع سبزیجات به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    اسامی گل ها به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    انواع درختان به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    eventually everlasting every one every other day exchange student exercise authority let go horny matcha pollen ghee tick off sine Ju quartz سبیل زن‌ذلیل ستبر سترگ سجود اتراق کردن اولویت بالاخره انضباط محابا پلمب پلمب کردن افتادن انداختن تزیین
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.