فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

Scan

skæn skæn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    scanned
  • شکل سوم:

    scanned
  • سوم‌شخص مفرد:

    scans
  • وجه وصفی حال:

    scanning

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive C2
به‌دقت دیدن، به‌دقت از نظر گذراندن، بررسی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He spent hours scanning each vein of rock for a sign of gold.
- او ساعت‌ها بادقت به هریک از رگه‌های سنگ‌ها نگاه می‌کرد تا اثری از طلا به‌دست آورد.
- She anxiously scanned the faces of the men leaving the train.
- با نگرانی چهره‌ی مردانی که از قطار خارج می‌شدند، به دقت از نظر می‌گذراند.
- The detective scanned their faces as they passed.
- کارآگاه همین‌طور که رد می‌شدند چهره‌ی‌ آن‌ها را در مد نظر قرار داد.
verb - transitive
از نظر گذراندن، نگاه اجمالی کردن، نگاهی انداختن
- I read a few pages carefully and scanned the rest.
- چند صفحه را دقیق خواندم و بقیه را از نظر گذراندم.
- I scanned the newspaper article quickly and made a note of the main points.
- به‌سرعت به مقاله‌ی روزنامه نگاهی انداختم و نکات اصلی را یادداشت کردم.
verb - intransitive verb - transitive
پزشکی کامپیوتر اسکن کردن، اسکن شدن، عکس‌برداری کردن link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده
- This device scans the price and issues a receipt.
- این دستگاه قیمت را اسکن و رسید را صادر می‌کند.
- All hand luggage has to be scanned.
- همه‌ی چمدان‌های دستی باید اسکن شوند.
- He scanned the patient's heart.
- قلب بیمار را اسکن کرد.
- The electron beam scans the picture tube.
- پرتو الکترونی لامپ تصویر را اسکن می‌کند.
verb - intransitive verb - transitive
ادبی تقطیع کردن، تقطیع شدن (شعر)
- The teacher asked the students to scan the poem.
- معلم از دانش‌آموزان خواست شعر را تقطیع کنند.
- This line doesn't scan.
- این سطر تقطیع نمی‌شود.
noun
نگاه (دقیق یا سریع و اجمالی به چیزی)
- a quick scan of the situation
- نگاهی اجمالی و سریع به وضعیت
- I gave the book a careful scan.
- کتاب را با دقت نگاه کردم.
noun countable
پزشکی اسکن، لایه‌نگاری
- a brain scan
- اسکن مغز
- They did a scan of my liver.
- کبد مرا لایه‌نگاری کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد scan

  1. verb look over, scrutinize lightly
    Synonyms:
    look check examine study consider survey investigate search browse skim glance at glance over run through look through scrutinize lightly contemplate regard size up rumble sweep overlook leaf through flip through riffle thumb through dip into give the once-over take stock of run over inquire scour riff flash look up and down take a gander have a look-see

ارجاع به لغت scan

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «scan» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/scan

لغات نزدیک scan

پیشنهاد بهبود معانی