توی (کیسه، ظروف و مانند آن) دست کردن
She dipped into her purse and took out some coins.
دست توی کیفش کرد و چند سکه درآورد.
dipping into pockets
توی جیب دست کردن
(کتاب و مطلب) تورق کردن، اجمالی نگاه کردن، نگاه انداختن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
I've only had time to dip into the report.
فقط وقت کردم نگاهی به گزارش بیندازم.
I usually dip into a book before deciding whether to buy it.
معمولا قبل از اینکه کتابی را بخرم نگاهی به آن میاندازم.
dip into a pocket (or savings, purse, etc.)
مرتب دست کردن توی جیب (یا برداشتن از پسانداز و کیف پول و غیره)
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «dip into» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dip-into