Dip Into

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb
توی (کیسه، ظروف و مانند آن) دست کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- She dipped into her purse and took out some coins.
- دست توی کیفش کرد و چند سکه درآورد.
- dipping into pockets
- توی جیب دست کردن
phrasal verb
(کتاب و مطلب) تورق کردن، اجمالی نگاه کردن، نگاه انداختن
- I've only had time to dip into the report.
- فقط وقت کردم نگاهی به گزارش بیندازم.
- I usually dip into a book before deciding whether to buy it.
- معمولا قبل از اینکه کتابی را بخرم نگاهی به آن می‌اندازم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد dip into

  1. verb try, sample
    Synonyms:
    sample take get scan skim taste browse glance at glance over run through run over flip through leaf through thumb through dabble seize appropriate play at peruse rifle through

Idioms

ارجاع به لغت dip into

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «dip into» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ فروردین ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/dip-into

لغات نزدیک dip into

پیشنهاد بهبود معانی